در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مُنا طاهری | دیوار
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 17:09:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
جهان من
فاصله ی بین دو بازوی توست
به چشم کوچک ولی
بزرگ است... بزرگ...
چند خطی درباره نمایش روح جهنمی
تنهاییِ یک پوپولیستِ نفرت انگیز
پس از تماشای این نمایش، اولین سوالاتی که در ذهنم نقش بست این بود که چه تعداد ... دیدن ادامه ›› از این آدم ها ممکن است روی زمین وجود داشته باشند؟ آیا می توانم در خودم نقاط مشترکی (هرچند کم رنگ و کوچک) با این شخصیت پیدا کنم؟ و آیا از این شخصیت می ترسم یا حس ترحم نسبت به او دارم؟ در لحظه ی اول پاسخم به سوال اول این بود که تنها شاید چندتایی و پاسخم به سوال دوم این که، خیر اصلا و ابدا من هیچ نقطه اشتراکی با او ندارم و درجواب سوال سوم می گویم، بله بله من از این شخص بیم دارم. اما وقتی زمان می گذرد و جوهر نمایش در من ته نشین می شود، به این نتیجه می رسم که مانند این آدم (روح) نه تنها در دنیا کم نیست بلکه ممکن است حتی تعدادشان بیش از تصور من باشد و روز به روز هم در حال افزایش باشند. و وقتی خوب دقیق می شوم می بینم بله سراغ دارم لحظاتی از زندگی ام را که چونان دچار جنونی آنی ازخودشیفتگی و خود بزرگ بینی شده بودم که می خواستم برای همه کس و همه چیز نسخه بپیچم. و در نهایت می توانم بگویم هم از این شخصیت می ترسم و هم به او ترحم میکنم چون همیشه به محیط به عنوان یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار در شخصیت و منش انسان تاکید دارم.
این تنهایی است که از این آدم شخصیت بی ثبات، متوهم و خودبزرگ بین ساخته است.او در تنهایی جهنمی اش خود را ناجی بشر یافته است؛ کسی که حتی ناجی خودش و یا حتی آن موش کوچک بی زبان که تنها همدم اوست، نیز نمی تواند باشد.
روح جهنمی نظریه پردازی است که نظریاتش به درد خودش هم نمی خورد، اما می خواهد همه مردم آن ها را بشنوند و اطاعت کنند تا او که دلسوز بشر است و با ماورا و خدایان نیز در ارتباط است راه نجات مردم را نشانشان دهد. می خواهد رهبری باشد که مردمش بی چون و چرا اوامرش را فرمان برند چون فکر می کند تنها اوست که حرف حق می زند و اگر کسی مخالفش باشد باید نابود شود.
در هر زمینه ای هم حرفی برای گفتن دارد و راه حل و راه کاری ارائه می دهد، خود را دلسوز مردم می داند حال آن که تمام این ها فقط یک مشت حرف است و او با این شعار های پوپولیستی اش تنها قصدش فریب دیگران است و تنها در فکر قدرت نمایی است.
آرزو می کند ای کاش همه ی مادر ها دختر به دنیا بیاورند تا دنیا امن و آسایش بیشتری یابد در حالی که در دل به شدت زن ستیز است و این را از عقده هایش نسبت به زن و فرزند می توان به خوبی دریافت. او زن را تنها وسیله ای برای برآورده شدن نیاز های مرد می داند. و اتفاقا این دروغ بزرگ را از این جهت نسبت به زنان می گوید چرا که آن ها را بیش از مردان زودباور و نادان و آسیب پذیر و در آرزوی سعادت و نجات می داند. با همه زن ستیزی اش دروغ می گوید تا حداقل شاید بخشی از آنان را بتواند با خود همراه کند.
روح جهنمی پوپولیستی است که نه تنها نمی تواند با وعده وعید ها و راه حل هایش برای نجات بشر و ارائه ی تصویری زیبا از آینده در صورت رهبری و به قدرت رسیدن او، مردم را بفریبد بلکه در تمام مدت انزجار و حتی گاهی ترس را در آدم بر می انگیزد.
آدم مدام با خودش در کلنجار است که به راستی اگر چنین آدمی در جامعه ای به قدرت برسد تکلیف چه می شود؟
روح جهنمی شاید تلنگری است، خصوصا در این زمانه که سختی زندگی و توقعات ما از زندگی و آدم ها، هر روز بیشتر از قبل دارد سوقمان می دهد به تنهایی و تنها زیستن و تنها بودن. حال آن که همواره این جمع است که کاستی های ما را بی رحمانه به رخمان می کشد و مدام مواظب است که کسی پایش را از گلیمش درازتر نکند، این بودن در جمع است که به ما گوشزد می کند سخن ها و زبان ها بسیار است و بهتر آن است که گاهی هم گوش باشیم. چرا که همین گونه است که می توانیم دروغ ها و فریب ها را دریابیم و پیش از آن که دیر شود دوست را از دشمن بازیابیم.
سخنم را با شعری زیبا از فریدون مشیری تمام میکنم که به حق، حق مطلب را ادا کرده است:
...دیری است این دروغ
با صد هزار چهره و صد هزار رنگ
در چنگ خود گرفته جهان
آلوده کرد با نفس خویش
روی زمین هوای زمان را
سرخاب این عجوزه ی مکاره
خوش باوران ساده ی رنگین پسند را
از راه برده است
دنیا تمام هستی خود را یک جا
به این نگار نگارین سپرده است
... بیچاره آن غریب که باید
با این همه فریب بسازد
آیا چه می شود
روزی یکی از این همه مردم
دستی از آستین به در آرد
یک راست بر دروغ بتازد
تیغی به فرق او بنوازد
آیا چه می شود؟
مهدی حسین مردی این را خواند
پرند محمدی و وحید عمرانی این را دوست دارند
بانو طاهری عزیز،
با اینکه نمایش رو ندیدم، اما نقد شما بسیار عالی بود، اینقدر که تصورات ذهنی جالبی در ذهنم نقش بست.
سلامت باشید و سبز
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
ممنونم خانم محمدی عزیز، البته قصد من نقد نبوده فقط نظرم و برداشتم از نمایشی که تماشا کردمو نوشتم. خیلی سپاسگزارم از حسن توجه شما.
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آیا تئاتر برای شما گریز گاه و سر پناه است یا شیوه ای برای زیستن؟
تیلا بختیاری این را دوست دارد
برای من گریز گاهی از زیستن!
۰۱ دی ۱۳۹۵
تئاتر شیوه زیستن است آنگونه که می آموزیم چگونه بهتر ببینیم ، بشنویم و انتخاب کنیم. تئاتر راهی است برای شکوفا شدن و بارورتر کردن هرآنچه داریم و خواهیم داشت. یادمان باشد همگی در صحنه ی بزرگی ایفای نقش میکنیم که چیدمان بهترین هایش را از صحنه های کوچکتر می آموزیم . قلمتان توانا نقشهایتان ماندگار
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
تیلا بختیاری عزیز کاملا با شما موافقم. ممنون از توجهتان.
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید