در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بهونه | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:26:27
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مرد صادقانه به دستانش نگریست ، جیره ی یکماهه !
شرماگین سرش را پائین انداخت ، و با صدایی خفه و آرام گفت
- کفاف چند روز را هم نمیدهد
رئیس مثل کسی که وزوز پشه ای آزارش دهد ، چهره در هم می کشد
و دستانش - دستان پر سخاوتش - را تکان می دهد
- زندگی سخت شده ، من میفهمم ، در این روزگار باید صرفه جو بود و صبور
که ما و خداوند صابرین را دوست داریم
مرد سر به زیر به سمت در میرود و از درک این محبت عاجز است
چرا که سهم او از این عشق را هم رئیس جیره بندی میکند
چون رئیس – که نه صرفه جوست و نه صبور - دوست و یار غار خداوند است !
خیلی وقته دیگه رباره چگونکی خدا فکر نمیکنم وقتی این همه فقر و تبعیض میبینم ... گاهی فکر میکنم ...
۰۶ بهمن ۱۳۹۳
بله آقای شجاع درست می گین ، ولی من مدتهاست که بیشتر از اینکه به بودن یا نبودن خدا فکر کنم ، به خدا گونگی بعضی از انسانها فکر میکنم که خدایی میکنن روی زمین ...
۰۶ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کنار پنجره نشسته و به بیرون خیره شده
برف ، برف ، برف ...
خاطرات برفی تو سرش زوزه میکشن
خستگیهاشو با دود سیگار فرو میده و بعد
همه رو با هم بیرون میریزه
خستگی ها با دود سیگار تو هوا چرخ میزنن
به ذرات خستیگی نگاه میکنه
میدونه اوناهم مثل صدا هیچوقت از بین نمیرن
میمونن تو هوا تا یه روز دوباره یا خودش یا یه نفر دیگه
اونا رو که با اکسیژن مخلوط شدن ببلعه
سیگارو خاموش میکنه
با این اندیشه که اگه اونهمه خستگی رو هر روز تو هوا بریزه
با اونهمه خستگی که بقیه ریختن تو هوا
فردا چقدر خستگی باید فرو بده !!!
به دعوت یکی از دوستان برای دیدن نمایشی در بخش مرور سی و سومین جشنواره تئاتر فجر به تالار سنگلج رفتم ، نمایشی که عدم حضورش در میان کارهای بخش مسابقه باعث شده بود فکر کنم که حتما کار شهرستانی بسیار ضعیفی است . بخصوص که در دو روز گذشته هم یکی دو کار ضعیف از کارهای بخش مسابقه را دیده بودم . ولی حقیقتا بعد از مدتها از کار یک گروه به اصطلاح شهرستانی واقعا لذت بردم . متنی فوق العاده ، کارگردانی بدون ادعا ، روان و یکدست ، ریتمی بسیار عالی ، بازیهایی قابل قبول و در کل کاری که به هیچ عنوان تماشاچی اش را خسته نمیکند ، با قصه ای بسیار جذاب و دراماتیک و درگیر کننده . شیرین به روایت امروز ، نمایشی به شیوه ی نقالی بر اساس داستان معروف خسرو و شیرین و فرهاد بود ، با این تفاوت که اینبار شیرین از دل قصه بیرون آمده تا سرنوشت خودش را تغییر دهد و قصه را عوض کند و در این مسیر بقیه ی شخصیتهای قصه را نیز درگیر این ماجرا کرده و به دل قصه ی خود می کشاند ... و تماشاچی اش را نیز تا آخرین ثانیه ی داستان با خود همراه می سازد . شیرین به روایت امروز کاری در خور تماشا بود و به جرات میتوانم بگویم از بسیاری از کارهایی که در سالهای اخیر در جشنواره تئاتر فجر دیدم ، «تئاتر» تر بود . از اعضای گروه در مورد اجراهای عموم کار پرسیدم و گفتند که این کار فقط در شهر کرج به اجرا در آمده و من امیدوارم که به زودی شاهد اجرای عموم این نمایش در تهران هم باشیم .