خسته نباشید به همه عوامل کار ، بسیار کار تمیز و تمرین شده ، و بازی های حساب شده و بدون قطع حس . بهتره روی صدا سازی یک یا دو کاراکتر تجدید نظر بشه ، اما مهم اینه که چیزی جز خط قصه مزاحم تماشاچی نباشه که نبود ، اجرایی هستش که دیدنش پیشنهاد میشه.
چه میشه گفت نمایش معلق تو فضا و زمان نگهت میداره این نمایش رو تو هر دسته ای دسته بندی کنی ، هر کاریش کنی ، تهش به دل میشینه….
از لحظه شروع نمایش تا لحظه شکستن دیوار چهارم و ارتباط یکی از بازیگران نمایش با مخاطب، شاید لحظاتی سر در گمی و گیجی بازیگر ها یا اقتادن ریتم احساس کنیم. اما به همه ی این افکار با منطق و دلیل نمایشنامه در آخر نمایش پاسخ داده میشه. ما همه از تکرار خسته ایم، از رسم و رسوم ها ، از انتظار خسته ایم از سبک های کهنه بیزاریم. جدا از متن و اجرای فوق العاده بازیگر ها ، ما تشنه ی سبک های جسورانه در تئاتریم. که چه در احساسات بازیگر ، چه در موضوع نمایشنامه و نوع اقتباس و چه در کارگردانی ، این کار به معنای واقعی یک کار جدید و برای زمانه ی خودشه.
-بهتره که اگه دلیلی خاص و عمدی در کار نیست، در قسمت هایی از اواسط نمایش با کم کردن صدای موسیقی ، به همراه موندن مخاطب با دیالوگ ها کمک بیشتری بشه.
«ضمنا عزیزان روشنفکری که این نمایش رو صرفا پر از غم میبینند و نگاهشون به کسانی که با صدای بلند میخندند این هستش که اونها درک کمتری از نمایش دارند، پیشنهاد میدم برای درمان افسردگی به پزشک مراجعه کنند، چون قسمت های مشخص کمدی و شوخی های خاص از طرف کارگردان «دقیقا در خدمت نمایشنامه» طراحی شده برای آوردن لبخند روی لب مخاطب که این موضوع تاثیر مستقیم روی حال و هوای مردم در زمان خروج از سالن داره. به نظر من بهتره گارد هامون رو باز کنیم ، قبل از هر چیز با خودمون آشتی باشیم و با احساسات شناور و آزاد هر کاری رو ببینیم. من اتفاقا این حس گریه ی ادغام شده با خنده برام ارزشمند ترین احساس بود موقع دیدن اجرا.
با صدای بلند هم خندیدم چون پول دادم اومدم و کسی نمیتونه این حق رو از من بگیره .
خسته نباشید به کل گروه، با عشق و احترام به همه ✨