دیشب تا صبح نخوابیدم
چشمانت را در دلم جاگذاشته بودی
خون به جگر از تنهایی
نمک به دلم می پاشید
گونه های نمکین تو
دیشب تا صبح نخوابیدم
امروز برای پس دادن چشمانت
می آیم
چشمانت را بردار از دلم
دیشب تا صبح نخوابیدم
امروز
چشمت را با دلم بردی
چرا که من تا صبح نخوابیدم وخون دل خوردم
ولی امروز لبان توست که سرخ تر شده اند
(مقداد شیری)