در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | صنم محجوب بهروز درباره نمایش گلوله رو گذاشت توی اسلحه ...: گزارش دریافتی از روزنامه جهان صنعت http://www.jahanesanat.com/index.php?year=1393&month=03&day=12&category=8 نگاهی
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:29:30
گزارش دریافتی از روزنامه جهان صنعت
http://www.jahanesanat.com/index.php?year=1393&month=03&day=12&category=8
نگاهی به نمایش تازه شایان فیروزی در پلاتو آو؛ من تا هزار می‌شمارم و همه چیزو تموم می‌کنم
گروه فرهنگ- نمی‌دانم تا حالا گذرتان به حمام‌های قدیمی افتاده یا نه‌. زیرزمینی نمور که باد تویش می‌پیچد و از تمام درزهایش سرما می‌زند به مغز استخوان‌. حمام‌هایی که آدم را یاد داستان‌های ترسناکی می‌اندازند که پسرعمو‌های بزرگ‌ترمان از جن و روح و شبحی در تاریکی برایمان تعریف می‌کردند‌، ساختمانی با آجر‌های قدیمی و ستون‌های قطور‌.
حالا تمام تصاویری که از حمام‌های قدیمی و خوف ناک دارید دور بریزید‌. حمامی را تصور کنید که حالا تبدیل شده به سالن نمایش‌. صندلی و میز و سکویی برای نشستن‌. کافه و بوی قهوه که می‌پیچد و باد سردی که هنوز می‌خورد به صورتت‌. پلاتو آو در میدان فاطمی قبل از آنکه سالن نمایش بشود، حمام بوده‌. این روزها که گروه‌های نمایش کوچک و بعضا دانشجویی در حال شکل‌گیری‌اند و کمبود سالن اجرا روی خرخره شان دست انداخته، سالن‌های اینچنینی روزنه امیدی است برای جوانانی که پشتوانه‌ای جز پشتکار خود ... دیدن ادامه ›› ندارند‌.
این روزها نمایش «گلوله رو گذاشت توی اسلحه‌، دستشو گذاشت روی ماشه‌، نوک اسلحه رو گذاشت روی شقیقه‌ش‌، ماشه رو نکشید» به نویسندگی و کارگردانی شایان فیروزی در پلاتو آو در حال اجراست‌. نمایشنامه‌ای که برداشتی آزاد از داستان «آخر خط» نوشته پیتر تورینی است و حالا تنها کاراکتر داستان اصلی تبدیل شده به هشت شخصیت که برایتان زندگیشان را تعریف می‌کنند‌.
از همان لحظه ابتدایی و آغاز اجرا می‌فهمید کار نزدیکی فراوانی به پرفورمنس دارد‌. هرچند کفه تئاتر بر پرفورمنس می‌چربد‌. در هر حال فضای کار را باید پست مدرن دانست‌. داستان برمی‌گردد به مرگ و خودکشی‌. انسان‌هایی که از تمام دنیا بریدند و راهی جز خودکشی ندارند‌. بعضی‌ها هم روی می‌آورند به دیگر کشی‌. در حقیقیت تئاتر فیروزی نمایشی از جامعه‌ای است که مردمش همدیگر را دارند می‌برند به لبه پرتگاه‌، پرتگاهی که پایانش مرگ و نیستی است‌. شماره‌هایی که در تمام اجرا از زبان بازیگران تکرار می‌شود انگار سال‌های عمر مردم است‌، شاید هم شمارش خود مردم‌. مردمی که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه می‌میرند و یا خودکشی می‌کنند‌، انسان‌هایی که از جامعه بریدند‌. جامعه‌ای که خودش نقش اصلی در پوچی و نیستی انسان‌ها دارد‌. فیروزی در تئاتر قبلی‌اش هم فضایی شبیه به تئاتر «گلوله را گذاشت‌.‌.‌.» داشت‌. شاید انتخاب سالن آو هوشمندانه‌ترین انتخاب گروه فیروزی باشد‌. فضاسازی اجرا همراه با موزیک و نورپردازی و پتانسل سالن کمک بسیاری به درآمدن نمایش کرده‌، صدایی که در سالن تاریک نمایش می‌پیچد و فضایی وهم‌انگیز برای مخاطب می‌سازد‌. فضایی که همان حسی را منتقل می‌کند که کارگردان انتظار داشته‌. فیروزی در مصاحبه‌ای گفته: «ما نگاهی به مقوله مرگ و به موازات آن زمان داریم؛ شاید مرگ بعد از مفهوم زمان قرار می‌گیرد و در واقع زمان خیلی اهمیت پیدا می‌کند‌. شرایط، آدم‌های اطراف و خود شخص از عواملی هستند که باعث می‌شوند یک آدم آنقدر تحت فشار قرار گیرد که درصدد خودکشی برآید‌ اما این موضوع در نمایش به خودکشی ختم نمی‌شود و بحث مرگ تنها یک محرک و خط است» برعکس اکثر پرفورمنس‌هایی که استفاده از مخاطب درشان در حد یک حرکت نمایشی و بی‌تاثیر می‌ماند‌. نمایش فیروزی از حس و نگاه مخاطب بهره زیادی برده‌. وقتی موضوع مرگ است، وقتی دست و پنجه نرم کردن با احساسات انسانی است، بده‌بستان نگاه و گاهی هم کلام بین مخاطب و بازیگر در طول اجرا می‌تواند نمایش را جذاب‌تر کند‌. فیروزی در این باره گفته: «تلاش ما بر این است که تماشاگر علاوه بر تفکر دست به عمل بزند‌ چون این نمایش نه به اجبار بلکه در اثر تکرار باعث تعامل بیشتر تماشاگر با کار همچون دیالوگ گفتن، نوشیدن و حرکت در صحنه می‌شود».
شاید نقطه ضعف اجرا را باید بازی بعضی بازیگرها دانست‌. گاهی مصنوعی می‌شود و گاهی هم از دستشان در می‌رود‌. در هر صورت کاری که دانشجویی باشد بی‌عیب نیست‌ البته در مقایسه با تئاتر‌هایی که در سالن‌های اصلی تئاترشهر به نمایش در می‌آیند بسیار جذاب‌تر است‌. همین که اجرا در باتلاق گیشه و استفاده از متن‌های بعضا خنده‌دار و کلیشه‌ای می‌افتد جای شکرش باقی است‌. تفکری پشت اجراست؛ تفکری که به مخاطب هم منتقل می‌شود‌.
نقطه قوت دیگر اجرای پایان‌بندی است‌. نمایش با مرگ خاتمه نمی‌یابد‌ بلکه زندگی است که ادامه دارد‌. زندگی که بهانه‌اش برای ادامه گاهی کوچک است به اندازه چشیدن طعم یک فالوده یخ‌.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید