زیر دوش میروم
بیست سال در به دری را بشویم،
دو دهه پریشانی را.
روحی آکنده از دود و الکل
با پنجهها تیزش
به تنم آویزان میشود
روحی آکنده از مشتهای گره کرده،
شبهای مجادله،
سحرگاههای غرور و تعصب،
میخواهم چای بابونه دم کنم
و جعفریها و گشنیزها را بشویم
میخواهد مرا بر سنگفرش انقلابی جنون آسا
شهید ببیند
گویی دو اسطورهی نا مربوط را
یکی از یونان
دیگری از جزایر کارائیب
در من به هم آمیخته باشند