نبودگی با-هم-بودگی
با-هم-بودگی یک واژه و یک وضعیت ست در حال سه واژه گی و نه سه واژه زیرا که اگر سه واژه بود دیگر با هم نبودگی بود. وحدت معنایی و درونی واژه از هم می پاشید و از پی آن دلالت های ضمنی واژه دچار کثرت و آن گاه هر کس به زعم خویش یار واژه می شد. لذا از هم پاشیدگی و گسست یک واژه از وحدتش ، آن واژه را بیمار می کند. دیگر واژه نمی تواند عملکرد پیشین خود را در زبان داشته باشد و آهسته آهسته نابود می شود. با-هم-بودگی هنوز چنین اتفاقی برایش رقم نخورده ولی خیلی ها تلاش می کنند که بیمارش کنند من جمله سران حکومت های توتالیتر و یا استبدادی که شدیدا از این واژه در هراسند. بدین خاطر که در با-هم-بودگی انسان ها یکدیگر را و به طبع جامعه ی اطراف خویش را کشف می کنند و سپس به ادراکی هر چند موهوم نسبت به خود و جامعه می رسند و این ادراک ذهن را آن ها پالایش می کند و به پرسشگری می رساند. پرسشگری ، جامعه را پویا و پویایی استبداد را منهدم می کند. به همین خاطر در این گونه جوامع در دانشگاه ها کمتر نیمکت و یا جایی رسمی برای تجمع می سازند. به این دلیل که تجمع و دانشجو با ذهن پویایش دشمنان استبداد هستند.
در مثالی می توان به همین با-هم-بودگی یا در قاموس تیوال ، قرارهای دسته جمعی دوستان تیوالی اشاره کرد. آدم هایی که پیش از این مجموعه واژه هایی پراکنده در مانیتور بوده اند ، گوشت و خون دار می شوند و در کنارت می ایستند. وحدتی می شوند از برای دیدن وحدتی دیگر به نام هنر نمایش. و در آخر به کشف دسته جمعی آن وحدت دیگری نائل می آیند.علی ای حال هر آنچه من می خواهم با زبان الکنم بپرورانم ، عرفان ناظر در نقدش با زبانی روشن تر بدان پرداخته است. پس بیش از این واژه پراکنی نکنم و میکروفون را به دست او بسپارم.
http://www.theater.ir/fa/reviews.php?id=39667