دستشو گرفتم...گفتم دوست دارم...گفت تا ببینم چی میشه...حتماً تو این موقعیتا بودین!!!
...
روایت داستانی عجیب و غریب از ابعاد مختلف با یک راوی...تصادفی به پای عشق...یه عشق جنون آمیز..
*تا به امروز مونولوگی رو ندیده بودم که نتونم به ساعتم نگاه نکنم! 50 دقیقه نفس گیر که همه حواست هست تا از روی موج پرت نشی پایین...با فرکانس بازیگر بالا و پایین میشی...میخندی اشک میریزی میخندی اشک میریزی میخندی اشک میریزی....(البته شاید برای شما میخندی باشه فقط! اگه تو این موقعیتا نبودین! ) یه جوری مچالت میکنه...پرتت میکنه بالا پایین..میکوبونتت به دیوار..لهت میکنه..له!!! موزیک پایانی و تاریکی به عنوان کاتالیزور به له شدن کمک میکنه !
*هیشکی جز خود احسان گودرزی نمیتونه تراوشات ذهنیشو بازی کنه...با تموم وجودش درد میکشه و تو میخندی بهش...تمام فراز و فرودها و مکث ها و نگاهاش
... دیدن ادامه ››
باعث میشه باورت شه!
این پست یه نظر شخصی هم نیست حتی! بیشتر جوگیریه الان! چون هنوز من بالام!فقط میخوام سرمو بکوبونم به دیوار!!!
اصن تا حالا شده یه مونولوگ سه بعدی ببینین...داره تموم میشه برین ببینین!!!
پی نوشت 1: مارال 4 تومن یادم رفت بهت بدم...بیا از حلقومم بکش بیرون :)))
پی نوشت 2: سیاوش...عجیب یادت بودم در طول نمایش..و بعدش میخواستم زنگ بزنم بهت که بری اینو ببینی یا باهم بریم ...که به قول احسان گودرزی بپاچیم !!! که مارال گفت دیدی....کلی ام دیالوگ گذاشتی...لیکن باید میدیدی منم میتونم قاه قاه بخندم..و البته به فاصله هق هق گریه کنم!!!