آری چشمانت برای من تقدیس شده اند
آن دو گوهر درخشان
می ماند برای من همچون سوسوی ستاره ی شمال در ظلمت دریا
آن دو افسار گریختگان رام ناشدنی می تازند بر دشت وسیع احساس
برای من مانند همچون خط میان مرگ و زدندگانی
که به یک نگاه گردانند روح مرا قبض
و به نگاهی دگر مرا سازند جاودانه
مرا با نگاهت جاودانه ساز
در این جاودانگی به آن دو زیبا قسم
تنها نگاه دارم چشمانم به چشمانت تا به ابد
و من به فاصله ی هر پلک زدنی
که
... دیدن ادامه ››
به ظاهر باشد اندک ولی بر من ماند همچو گذرعمرها
بمیرم و زنده شوم از غم فقدان نگاهت و به شوق غرق شدن در آن
و تورا قسم به همان چشمان
دوست دارم تو را تا به ابد