جوونای امروز از قدیمیاش میترسن...در صورتی که خود قدیمیا با خودشون درگیرن...بابت همون موضوع...شریف میترسید از اینکه حسن داداش نقره باشه و به غیرتش بر بخوره..هی توجیه میآورد...اما خود حسنم با شعبون درگیر بود...خودشم دنبال توجیه واسه نقره بود...
اینکه قدیمیا هم با خوداشون پاک پاک نیستن...
ابنکه شریف یه شعبونه دیگه تو وجود حسن پیدا کرده بود و میترسید...
واسه همینم از اول تا آخرش یه صدایی نه تو گوش حسن بلکه تو گوش همه میگفت:از اول تا آخرش سر کار بودی شکلکی...
هر کدوم از یه سمت ضربه خورده بودن...
بی نظیر بود...وصف ناپذیر بی نظیر بود...همه ی گروه شکلک خسته نباشبن...