خیالِ خامِ پلنگِ من، به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش، به خاک کشیدن بود
پلنگِ من، دلِ مغرورم، پرید و پنجه به خالی زد
که عشق، ماه بلندِ من، ورای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم، موازیانِ به ناچار
که باورمان ز آغاز به هم نرسیدن بود
چه سرنوشتِ غمانگیزی، که کرمِ کوچکِ ابریشم
تمامِ عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود...
از حسین منزوی