تیمارستانی ویران به وسعت ایران!
ما به دیوانگی خود مشغول بودیم، هستیم، و شاید خواهیم بود،
این چه بلایی بود که برسرمان آمد، به ناگاه، از پس هجوم ویرانگرها، به مانند ترمیناتورهای وحشی،
عاری از عاطفه و احساس و منطق! ماشین وار!
و ما که مسخ اسطوره ها، قهرمان ها، امیدها و آرزوها بودیم روزها و شبها یکی پس از دیگری سپری کردیم، و سرانجام همانیم که بودیم! و این است قصه پر غصه ما! همه ما؛ در
... دیدن ادامه ››
همه دورانها!
چه عجیب حکایتی ست این نمایشنامه ی "آرش"
به گمانم همین روزها نوشته شده، همین امروز، چند ساعت قبل از اجرا!
انگار نه انگار که طرح اولیه ی آن در سال 1337 نگاشته شده!
چقدر امروزی ست، چقدر به حال و روز من و هم نسلان من نزدیک است، ما که شریعتی می خواندیم، سروش می شنیدیم، خاتمی را حمایت می کردیم، و ...
چقدر نزدیک بود به حال و روز پدرم! وقتی سی و اندی سال پیش درگیر قهرمانهای چپ و راست زمانه اش بود؛ و امیدوار به وقوع معجزه!
و چه اندازه نزدیک بود به احوال فرزندم! فرزندی که قرار است چند سال بعد به دنیا بیاید!
و چه ارتباط حسی خوبی برقرار شد بین من و ما و ساکنین مجنون تیمارستان نیمه ویران آزادی!
تیمارستانی ویران به وسعت ایران!