به پیشگاه زمستان
فرهاد می خواست زمستان سردی را سر کند و هوس آمدن بهار را کرده بود. او با سیگاری کنج لب ، در گوشه ی تاریکی کنار آتشدانی نشسته و دستی بر سبیل هایش کشیده و تک تک نوستالژی هایش را بر شمرده و تصاویری را که برای تمامی ایرانی ها پیش پا افتاده و ساده بود (که چقدر این روزها کمیاب شده) را تبدیل به یکی از ماندگارترین ترانه های پیشا بهاری کرد. و کمتر آدم بالای بیست سالی ست که با این آهنگ تلخندی نزند. اما فرهاد زمستان را از برای بهار می خواست. او زمستان را فدای بهار کرد و افسوس که زمستان را با جوی های پُر آبش ، پارک های متروکش ، پارگی ریه ها با سیگارش ، کافه های شلوغش ، سایش دستانش ، پلیورها و شال های رنگارنگش ، صدای خش خش برف هایش ، عریانی درختانش ، خشکی سرخ پوستش ، صبح های تاریکش و غروب های زود هنگامش فراموش کرد. آیا در این جهان یک سر زمستانی و میان شما جماعت بقیه السیف کسی هست که با من بخواند:" با اینا زمستون رو سر می کنم؟"
http://www.4shared.com/get/M-JZHPty/Boye_Eydi.html