من از امروز چه حسی دارم
هر دم از پیشین خویش بیزارم
انقلاب فکر بر من رو کرد
و خدا، گذشته را مجروح کرد
حرف از آینده است ، میدانی؟
اشک شوقم جاری است میبینی؟
من درون خود پر از اشک شبم
این شبانگاهان به دنبال رهم
در عمل درمانده بودم تا به کی؟
پشت دین قایم شدم من تا به کی؟
حال باید پرده ی دین را درید
از پس پرده به عمق
... دیدن ادامه ››
آن رسید
حال باید درک کرد حال حسین
یا دلیل جنگ در راه حسین
حال باید رفت در راه علی
غرق شد در معرفت های علی
حال باید منتظر عمری نشست
انتظار که صبر نیست، یک عمل است
بعد باید آب و جارو نیز کرد
سطلی از عادات بد را نیز کند
لیک باید شست و شویی نیز داد
با دین اسلام به جان دل فتاد
من ز خود دارم فراتر انتظار
در ره حق زین پس هستم استوار
از خدا اخلاص می خواهم ولی
از خودش دارم تقاضای وصال
ای خدا ، اندام زارم مال تو
همه چیزم گیر روحم مال تو
تو خودت دادی گذشتن یاد من
از جهان خواهم گذشت در پای تو
تو فقط این قلب را باقی گذار
بال پرواز را برایم جا گذار
راه آسمان را به من تو یاد ده
منتظر باش تا بیایم بی قرار