لیزا : اگه یک روز قادر بشم به تو اعتماد کنم دیگه اونوقت به خودم اعتماد نخواهم داشت. برام سخته اعتماد داشته باشم.
ژیل : اعتماد "داشتن". آدم هیچ وقت اعتماد ن"داره". اعتماد مالکیت پذیر نیست می تونه در اختیار کسی قرار بگیره. آدم اعتماد "می کنه".
لیزا : دقیقا همین برام سخته.
ژیل : برای اینکه در جایگاه تماشیچی و قاضی قرار می گیری. از عشق توقع داری.
لیزا : آره .
ژیل : در حالی که این عشقه که از تو توقع داره. تو می خوای که عشق بهت ثابت کنه که وجود داره. چه اشتباهی! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود داره.
لیزا : چطوری؟
ژیل : با اعتماد کردن.
خرده جنایت های زناشوهری " اریک امانوئل اشمیت"