ستاره جان ضبط که ممنوعه,یه سرى جمله ها که کلیدى بود رو تا نشستم توماشین نوشتم اومدم خونه باز روشون فکرکردم.بار دومم که رفتم دیگه عالى شد.اما فقط واسه این تئاتر اینجورى شد به آقایى سیمایىم گفتم من مادربزرگم عاشق آقاى پیروزفروکاراشون بودن اما تابستون ازدستشون دادم.یجورایى ...چجورى بگم به یاد مادربزرگم که عزیزترینم روى زمین بود رفتم این تئاتر و جملات ومیبلعیدم تقریبا.اما من تئاتر هاى دیگه م رفتم ولى کلى یادم میمونه.وخودمم تعجب کردم که وقتى واسه باردوم رفتم دیدم خیلى از جمله ها کامل بودن.
:))