گذشته.
گذشته، تکه هائی از یک فیلم شده وقتی نگاه میکنی. تمام با هم بودن ها مان در خانه و خیابان جذاب ترین صحنه ها را ساخته.صحنه هائی که وقتی لوکیشن و دیالوگ هایش به خاطرمان می آید،گاه آنقدر عاشقانه دل را میلرزاند که پنهانی به خود اسکار میدهیم.کدام داوریست که به صحنه ی دوچرخه سواری دوترکمان با خنده های از ته دل حداقل دیپلم افتخار ندهد؟کوچه های تنگ وتار خانه مان یادت هست؟گاه،زمان خداحافظیمان پای در،طولانی تر از همنشینیمان می شد.سه نفری.من و تو و تیر برق. تیر برق چوبی ئیکه تکه هایش را مدام با ناخنت می کندی وقتی از دستم عصبانی می شدی.تیر برق چوبی که پدر میگفت دیوار حیاطمان را هم او نگه داشته.چه بوئی داشت چوبش.
از: خود