یک فنجان پسران آفتابی داغ
در دنیای امروز خندیدن و خنداندن به نوستالوژی دست نیافتنی سالیان دور می ماند و لحظه ناب سرخوشی به کالائی لوکس و گرانبها. درمانی که طبیبان فقط به وفور تجویزش می کنند ولی حتی خود نمی دانند اگر گیاهی است رستنی کجا می روید و اگر چشمه ایست جوشیدنی کجا می جوشد. متاعی که مدتهاست خودش, ولی دیری نخواهد گذشت که حتی نام و یادش هم از زندگیمان رخت خواهد بست. و تازه اوج تاسف, قرابت عصری است که واژگان طنز, کمدی, روحوضی, سیاه بازی, شادی, خنده, دور هم بودن, با هم بودن, دیالوگ, نوروز, یلدا و ... معادلات چندین و چند مجهولی فردای ذهن کودکان امروزمان خواهد بود. فرزندان گیم ها, کنسول ها, تبلت ها, گوشی ها, نت ها و به طور اعم نوادگان صفر و یک تکنولوژی را عرض می کنم.
غرض نه درد دل است نه فراخوان برای سنگ صبور. قرار به نقد بوده و هست. منتها چند سطری پیش درآمد (بخوانید سوگنامه) به روالهای معمول در رثای حال و احوال ناسور و آسمان ابری و ناجور این روزهای احتضار طنز (بخوانید طنز فاخر) باید می رفت تا به جان کلام رسید. این روزهائی که بازارهای خنده و بنگاه های شادمانی, عقب گرد ژنتیکی به دوران ماقبل تاریخ خود دارند و نسخه باطله هائی از ...
بگذریم. همفکرانم بیائید بگذریم تا انگ و ننگ سیاه نمائی نخوردیم.
و اما جان کلام سخن از مردی اگر نگوئیم جدا بافته, از تافته هنر, که در این وانفسای اگر نگوئیم بی هنری, ولی کم هنری, چنان همیشه جانانه می درخشد
... دیدن ادامه ››
و می درخشاند. سیامک صفری علی رغم فضای سنگین و هوای غبار گرفته طنز امروز و با علم به اینکه می داند نه خنداندن کار هر کسی است و نه نای خندیدن در رمق هر کسی, خاصه طی کمتر از یک دهه گذشته. ولی بی تردید ریسک می کند و حیثیت و سابقه گرو می گذارد که انتخابش طنز مایه ای برای کارگردانی و اجراست. ریسکی که اتفاقا جواب هم داده. چون نه سیامک صفری هر کسی است و نه انتخابش هر انتخابی. گزافه نیست اگر بگوئیم گزینش های مرد همیشه و هنوز صحنه های اجرا, سیندرلاهائی هستند که نقشها کفشهائی تنها و تنها در قالب و اندازه ایشان می ماند و بس. انتخابهائی طلائی.
پسران آفتاب شاید ستاره دنباله دار هالی نباشد که هر 76 سال یکبار دیده می شود و ندیدنش از دست رفتن یکی از آن فرصتهای بی بازگشتی بحساب بیاید که فقط یکبار در زندگی هر آدمی اتفاق می افتد, ولی دست کم یکی از آن حجم های چند وجهی تراشیده و ممتازی بود که یقینا دیدنش بهتر از ندیدنش.
و تو گوئی درست بعد از نوشیدن یک فنجان پسران آفتابی داغ در سرمای رخنه کرده تا اعماق وجود این روزهای روزگارمان, دلمان گرم شد و حالمان خوب.
باقی بقایتان ...