اگر اهلی ام کنی،
زندگی ام مثل خورشید روشن می شود.
زیرا با صدای پایی انس میگیرم
که با صدای پاهای دیگر فرق خواهند داشت.
صدای پاهای دیگر مرا به لانه فراری می دهد،
اما صدای پای تو، همچون موسیقی،
مرا از لانه بیرون می کشد.
آن گندم زارهای پایین تپه را می بینی؟
من نان نمیخورم بنظرم نان چیز بی فایده ای است.
گندم زار ها مرا بیاد هیچ چیز نمی اندازند
اما تو
... دیدن ادامه ››
موهایی طلایی داری.
چه قدر خوب میشود مرا اهلی کرده باشی!
زیرا آن وقت گندم که به رنگ طلاست،
مرا به یاد موهای تو می اندازد.
آن وقت من دیگر صدای وزیدن باد در گندم زار را دوست خواهم داشت.
( از سخنان روباه به شازده کوچولو)