آه...
مرا به اندازه آخرین گور
که مردی حفر می کند
برای مرده آخر روز
خالی گذاشته اند
مرا به اندازه چکیدن اشک
به روی پارچه سیاه
تنها گذاشته اند
دلم گرفته است
شاید فهمیده ام برای کشیدن هر نفس
چقدر باید آه پرداخت
شاید فهمیده ام برای رهایی از ویرانی تا کی باید
معلق
... دیدن ادامه ››
ماند
معلق از طاقت شعر
معلق از تارهای صدا
و پچ پچ موسیقی
معلق از نم نم آسمان و آمیختن گریه باران
شاید فهمیده ام
سالها باید نشست
سالها باید در گوشه خرابی نشست
و حس را زمزمه کرد
و به اوهام بالغ برگها متوسل شد
تا که پرچین بی حاصل عمر بگوید:
مُردی