یک خانه وا ده خوب، یک سر ز مین خوب
همچون سال ۹۳
بزرگترین خطای تماشا به نظر من محوریت دادن به نظام پدرسری، دیکته و هرچیزی مشابه آن در بستر یک واحد خرد به نام خانواده است، نمایش فریادی از درک حقیقت است، از عینیت و انتزاع! عینیت بر سر یک شی یا یک رخداد در گرو این است که یک حقیقت واحد دارای نوعی تکثر باشد به طوریکه آن کثرت در عین کثرتش، وحدت نیز داشته باشد. عینیت میتواند هویتی باشد، وجودی باشد، کلی باشد یا ماهوی باشد و البته اقسام دیگر، اما اینجا عینیتی وجود ندارد، حتی نظام پدرسالاری نیز جود ندارد، همانطور که در آگراندیسمان که در نمایش هم ادای دینی به آن میبینیم ( در صحنه تنیس) اینجا هم حقیقتی نافذ وجود ندارد، آنجا دوربین به شما چیزی نمیگوید، اینجا چشم هایتان بلاواسطه!
در حقیقت، خود حقیقت در زندگی جریان دارد، نظام دیکته، دیکتاتوری، پدرسری یا هر اسم دیگر تنها یک طرف داستان است اما میزی که هست و نیست، خوراکی
... دیدن ادامه ››
که هست و نیست، آبی که هست و نیست و مهمتر از همه سرمایه اجتماعی و حتی روابط نسبی که هست و نیست چه؟ هراس و تک صدایی در کنار حقیقت به گمان من برجسته ترین نکته نمایش است، روابطی که بدون اسم و تنها بر نقش استوار است، روابطی که خالق هویت فردی و جمعی است، روابطی که در برخورد من و دیگری شکل میگیرد. نمایش نقد کننده یک فرض پیشینی و آشناست، من فکر میکنم، پس هستم.
همین سوژهمحوری، همین رها شدن بی حد و اندازه سوژه از جهان، همین نشستن دکارت در کنار لب جوی و اثبات هستناش از راه اندیشیدناش، فارغ از جهان در حال تحول، فارغ از موجودیت دیگران و اندیشه آنها، راه را برای خودتنها انگاری یا نفس گرایی و البته فردگرایی باز کرد و سرانجام به ایدهآلیسم رسید.
بنابراین شاید نزدیک به هایدگر من هستم و من نیستم درست تر باشد و این یک تناقض است. در واقع تناقض از آنجا نشأت گرفته است که در استدلال دکارت، بصورت ضمنی در کنار اندیشیدن، بودن نیز مستتر است، اما از آنجا که مفروض اندیشیدن نداشتن هیچگونه وابستگی به بودن است، پس میتوان فرض نبودن را نیز در نظر گرفت. فرض نبودن، در واقع اندیشیدن است در مورد نبودن و از اندیشیدن بودن نتیجه میشود! به نظر گزاره آنچنان که باید قدرتی در اثبات وجود ندارد.
از لحاظ فنی هرچه تمرکز کردم و به عبارت صحیح تر زور زدم چیزی از این استخر تماشایی از اجرای سالهای قبل به یاد نیاوردم، آنچه برایم در نزدیک ده سال پیش اعجاب برانگیز بود و آن تماشای خانه وا ده پشت پنجره بود در این اجرا به سرعت گذشت و جایش را به استخر و حاشیه استخر و آن نور دوست داشتنی و میزانس بازیگرها داد.
به طور عموم شاید اجراهای ده سال پیش ( چون هر اجرا تفاوتی با اجراهای پیشین داشت و حتی کار شگفتانه به حضور خود مساوات در صحنه کشید) برایم جذاب تر بود اما این اجرا را به صورت مستقل هم خیلی دوست داشتم و همان ۵ ستاره را برایش منظور کردم. نگاه نیمه لکانی نمایش برایم همچنان دوست داشتنی بود هرچند در یک پیپ نیست مساوارت که آرزوی بازاجرایش را دارم به کمال میرسد، اما همچنان در خانه وا ده دوست داشتنی.
بازی علی محمودی برایم جایگزین بازی پدر در آن سالها شد هرچند که پدر جدید هم دوست داشتنی بود. طراحی نور و لباس و گریم را هم خیلی دوست داشتم و شاید واقعا بهتر از اجرای قبلی بود، هرچند شاید نقطه برخورد اولیه با متن و اجرا در آن سالها با توجه به تاریخ نمایش اجرای قبلی برایم دوست داشتنی تر بود.
گروه نمایش پراجرا و مانا باشید
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️