در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آزیتا اصغرنژاد: تراژدی و انسان معمولی آرتور میلر / برگردان : حسن ملکی / قسمت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:58:19



تراژدی و انسان معمولی

آرتور میلر / برگردان : حسن ملکی
/ قسمت 1


تراژدی‌هایی که در عصر حاضر نوشته می‌شوند انگشت شمارند. اغلب چنین پنداشته‌اند که این فقدان از آن‌روست که قهرمان در میان ما کم است، ... دیدن ادامه ›› یا می‌پندارند که به واسطه‌ی شک گرایی علم، خون از عروق باور انسان نوین به در رفته است، و گرایش محافظه‌کارانه و محتاطانه هم نمی‌تواند نیروی لازم برای یورش قهرمانانه بر زندگی را فراهم کند. به دلایل مختلف، یا شأن ما را دون تراژدی تلقی می‌کنند یا شأن تراژدی را ورای ما. پیداست که آن‌وقت ناگزیر چنین نتیجه می‌گیرند که شیوه‌ی تراژیک مربوط به عهد باستان است و تنها اشخاص والامقام، شاهان، و شاهواران را سزاست. در مواردی هم که عین این عبارت را به کار نمی‌برند، تلویحًا به همین مضمون اشاره دارند.

به باور من، انسان معمولی همان‌قدر موضوع مناسب تراژدی در والاترین مفهومش است که شاهان گذشته بودند. ظاهراً این باور می‌بایست در پرتو روانپزشکی نوین دیگر روشن شده باشد؛ زیرا روانپزشکی نوین فرمول‌بندی کلاسیکی را – مثلا از نوع عقده‌ی ادیپوس و اورستس – اساس تحلیل‌هایش قرار می‌دهد که در آغاز برمبنای رفتار درباری‌ها تنظیم شده بود، اما بعد مصداقی شد برای هرکسی که در موقعیت‌های عاطفی مشابهی قرار داشت.

ساده‌تر بگویم، آنجا که تراژدی در هنر مطرح نباشد، بی‌لحظه‌ای تردید، فرایندهای ذهنی کاملا مشابهی را به عالی‌مقامان و فرودستان به یکسان نسبت می‌دهیم. خلاصه اگر تعالی مربوط به رخداد (اکسیون) تراژیک در حقیقت خاص شخصیت‌های اصیل‌زاده بود و بس، حتی فهم تراژدی برای توده‌ی مردم ممکن نمی‌بود، چه رسد به اینکه آن‌را بیشتر و بالاتر از دیگر صورت‌های نمایشی گرامی بدارد.

به جز استثناهایی که ممکن است باشد و من ندانم، به گمانم این قاعده‌ای کلی است که احساس تراژیک هنگامی در ما برانگیخته می‌شود که پیش روی خود کسی را داشته باشیم که حاضر باشد، در صورت لزوم، حتی زندگی خود را بدهد تا یک چیز را حفظ کند – و آن شأنی است که احساس می‌کند دارد. از اورستش گرفته تا هملت، از مدئا تا مکبث، درگیری نهفته [در بطن همه‌ی ماجراها] مربوط می‌شود به کوشش شخصی برای به‌دست آوردن موضع «بحق» خویش در جامعه.

حال، گاه این شخص کسی است که از این موضع بحق رانده شده است، گاه کسی است که برای اولین بار در پی به چنگ آوردن آن است؛ به‌هر حال، آن زخم کاری که منشا حوادث اجتناب ناپذیر است و به گونه‌ای مارپیچ اوج می‌گیرد، زخم شأن شکستگی است، و نیروی حاکم بر آن نیز خشم ناشی از شکستن شأن است. پس، تراژدی پی‌آمد اجبار کلی بشر به یافتن جایگاه بحق خویش است.

در صورتی که تلاش از جانب خود قهرمان آغاز شده باشد، قصه همواره آن‌چه را که «نقص تراژیک» قهرمان نامیده می‌شود فاش می‌کند؛ اما این نقص مختص شخصیت‌های بزرگ و رفیع نیست، و لزوما هم ضعف نیست. نقص یا نقطه ضعف شخصیت در واقع چیزی نیست – و نباید هم باشد – جز عدم تمایل ذاتی وی به منفعل ماندن در برابر چیزی که آن‌را برای شأن خود، و تصویری که از موضع بحق خود دارد، تهدیدی تلقی می‌کند. تنها منفعل‌ها، تنها کسانی که تقدیر خویش را بی‌واکنش فعالی می‌پذیرند، بی «نقص» هستند و اغلب ما از این قماشیم.
ادامه دارد...
- به نقل از : کتاب به‌نگار ، به کوشش علی ده‌باشی ، انتشارات به‌نگار

درود بر شما بانو اصغرنژاد
و سپاس از مطالب ارزشمندتان
۰۸ مرداد ۱۳۹۱
ممنون و سپاس از سید محمد عزیز و سرکار خانم اصغرنژاد

یاد یک بخشی از نوشته ای در باب دلایل پیدایش فلسفه در یونان افتادم که شاید با توجه به نوشته های شما پربیراه نباشه بهش اشاره ای کنم:

به طور کلی این سیر را برای تفکر برشمرد که تفکر نیاز به انگیزه دارد ، انگیزه نیاز به تغییر از وضع نا مطلوب موجود به شرایط مطلوب ... دیدن ادامه ›› ،گذار از این مسیر نیاز به شناخت دارد ، شناخت نیاز به پرسش گری دارد ، پرسش گری نیاز به شکاکیت ، شکاکیت نیاز به تضاد ، تضاد نیاز به ازادی ، ازادی نیاز به قانون گذاری ، قانون گذاری نیاز به هنجارهای اخلاق ، اخلاق نیاز به اموزش و تربیت ، تربیت نیاز به سنت و سنت در ابتدای پیدایشش مسلما نیاز به اساطیر و مفاهیم خیالی خواهد داشت.مفاهیمی که اجازه گذار را بدهند و مانع این تسلسل نشوند ...
۱۰ مرداد ۱۳۹۱
* خواهش میکنم خانم بختیاری

* آقای صمدی خادم : ممنون از مبحث و مطلب موجز و پر از معانی ای که در ادامه آوردین . من فکر میکنم اگر قسمتهای دیگه ی این مقاله را بخوانیم دلایل روشن تری برای این موضوع خواهیم شناخت .
۱۰ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید