در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمود خواجه پور: سایه های آشنا می گویم:مهسا... بر می گردی، نزدیکم می آیی، زل می زنی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:11:27
سایه های آشنا

می گویم:مهسا...
بر می گردی، نزدیکم می آیی، زل می زنی توی چشمهایم، ابروهایت قوس بر می دارند و ناگهان منفجر می شوی.
-من مریمم عوضی
و چنان دسته گل را پرت می کنی توی صورتم که گلبرگهای سرخ، بی هوا پرپر می شوند توی هوا.

گفتم: شما درست شبیه یکی از همکلاسی های دوران لیسانسم هستید، علم و صنعت.
نیمچه اخمی ول می دهد کنج ابرو و می گوید: پس از اول ملاقات همه ... دیدن ادامه ›› ش داشتین منو مقایسه می کردین با یه نفر دیگه
گفتم: نه...
و درد مسخره ای سُر می خورد توی دلم. برف همه جا را پر کرده. ایستاده ایم زیر کاج سپیدپوش. خودم را چپانده ام توی پالتوی گل و گشادم و تو نشسته ای کنار آدم برفی ات. سنگ ریزه برمی داری و چشمهای آدم برفی را می کوبی توی صورتش. مشتی برف بر می دارم، گلوله ای درست می کنم و نشانه می گیرم به طرفت. برمی گردی، می خندی و نمی دانم چگونه در کمتر از چند صدم ثانیه گلوله برفت را پرت می کنی به سمت شاخه های کاج. برف می بارد بر سر و کولمان. حالا می شویم سه آدم برفی !
گفتم: شما شعر هم می گید؟
می گوید : نه، نکنه اون هم کلاسیتون شاعر هم بوده؟
می گویم: مهسا...
برمی گردی. نزدیکم می آیی، زل می زنی توی چشمهایم و ...

چقدر دلم هوس برف بازی کرده است.

از: خود- بهمن89
خیلی منسجم نوشتید ...تمام ِ حستون رو تونستید انتقال بدید

سپاس
۳۱ تیر ۱۳۹۱
واقعا!! "چقدر دلم هوس برف بازی کرده است."





۳۱ تیر ۱۳۹۱
خیلی قشنگ نوشتید
اینجورنوشته هاروخیلی دوست دارم
سپاس ازشما
۳۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید