به جُستجوی تو بر درگاهِ کوه میگریَم،در آستانۀ دریا و علف/ به جُستجوی تو در معبرِ بادها میگریَم، در چارراهِ فصول،در چارچوبِ شکستۀ پنجره ای که آسمانِ ابرآلوده را قابی کهنه میگیرد/ به انتظارِ تصویرِ تو، این دفترِ خالی، تا چند ورق خواهد خورد؟/ جریانِ باد را پذیرفتن و عشق راکه خواهرِ مرگ است و جاودانگی رازش رابا تو در میان نهاد/ پس به هیأتِ گنجی درآمدی: بایسته و آزانگیز/ گنجی از آن دست که تملکِ خاک را و دیاران را از اینسان
دلپذیر کرده است!/ نامت سپیده دمیست که بر پیشانیِ آسمان میگذرد/_ متبرک باد نامِ تو! ــ/ و ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را و هنوز را. (احمد شاملو_ مرثیه ای برای مرگ فروغ، اما میشه اون رو در رثای حمید سمندریان هم زمزمه کرد و گریست).
از: احمد شاملو