متن خوب بود، بیشتر منظورم داستان پردازی و ایده هایش است. اما به بعضی از دیالوگها ایرادی وارد میدانم: تعدادی از دیالوگها از حیث محتوا دقیقاً مطابق داستان هستند و مطلقاً هیچ کارکرد یا معنایی جز همان که در اصل داستان آمده ندارند و آنهایی این ویژگی را دارند که اتفاقاً در خود داستان هم دیالوگ هستند، اما نویسنده نمایش بی دلیلی آنها را بازنوشته و اتفاقاً در این بازنویسی به شدت آنها را فروکاهیده است، چه اتفاقی می افتاد اگر اینها عیناً همانطور که در داستان آمده در نمایش هم حاضر می شدند؟ و نکته ی دیگر متن آشنایی خوب نویسنده با کتاب مقدس (به ویژه عهد عتیق) و فرهنگ مسیحی است که قصد به رخ کشیدنش را داشته و موفق هم شده است، تبریک. طراحی صحنه درست همانقدر فانتزی است که باید باشد، تبریک. بازی باران چراغی پور خیلی خوب است، نه به عنوان بچه ای که یک تئاتر بازی میکند، به عنوان یک بازیگر حرفه ای. اما درست به همان اندازه که بازی باران چراغی پور خوب است، بازی سیاوش چراغی پور کار را فروکاهیده و گذشته از بازی بسیار بدش (جست و خیزهای مداوم و بدون دلیل و حتا در تضاد کامل با موقعیت، آخر کسی که از تشنگی و گرسنگی رو به مرگ است چرا باید هر بار که از این سوی صحنه به آن سو می رود از روی بال هواپیما مثل کانگارو جست بزند؟!) صدای ویژه ی او آزاردهنده است. انتخاب بازیگر هیچ کار کم و فرعی ای نیست آقای باستانی عزیز! انتخاب بازیگری با این صدا، اگر دلیلمند بدانیمش، چه دلیلی می تواند داشته باشد جز این که بخواهیم اگزوپری را مخنث بنماییم؟ و از این گفته هیچ قصد توهین ندارم؛ مخنثان در تمامی ادیان کهن خدایواره انگاشته می شوند چرا که به تعبیری فاقد جنسیت اند ولی آیا شما به فکر این کارکرد بوده اید؟ بعید میدانم، چون اساساً این کار داعیه ای چنین ندارد.
اما در مجموع کاری است که به تماشایش می ارزد لااقل از این حیث که مسافرکوچولویی که اینهمه دوستش میداشته ایم و تنها در کارتون دوران بچگیمان دیده بودیمش را می توانیم زنده ببینیم که جلوی چشمهایت راه میرود و حرف میزند و این به معجزه می ماند، تبریک.