«در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود.»
یکی از تلاشهای مهم در اتاق درمان این است که احساسات به کلمه شوند تا در زندگی فرد به
... دیدن ادامه ››
عمل (act) تبدیل نشوند و چقدر حضور کلمه در این نمایش پررنگ بود؛ تلاش برای ساختن کلمه حتی در بحرانیترین شرایط. جایی که وقتی برد دختر تعمیر میشد و میگفت "حالا ش بده"، یعنی کلمه بساز. غرق نشو در احساسات، کلمات را تختهپارهای کن برای نجات خودت.
و یا جایی دیگر که دکتر گفت: "این یه لوپ و یه چرخه است" و ما عین آن را با چرخش صحنه شاهدش بودیم.
به نظر من، فضاسازی نمایش همانقدر که شبیه به اتاق درمان بود، به همان اندازه نیز از آن فاصله داشت. اینکه چرا این فضا برای آن انتخاب شده بود، میشود اینطور نگاه کرد که در آنجا نوعی رابطه دیده میشود که در جای دیگری وجود ندارد؛ رابطهای که در آن فرد با تمام خوبیها و بدیهایش دیده و شنیده میشود، حتی اگر قتل کرده باشد!
برای همین از این فضا استفاده شده است؛ در این نوع رابطه، یکی بیچونوچرا برای دیگری حضور دارد تا او دیگر "ارازل دسته یک" نباشد. به نظرم در جای دیگری نمیشود این مدل رابطه را پیدا کرد.
پس بیشتر از اینکه عنوان رابطه مهم باشد، به قول دکتر: "اینها همه ادبیاته" پیچیدگی یک رابطه انسانی و نوع رابطه است که در نمایش اهمیت دارد.