سلام دوباره..آره هرکاری میکرد نمیشد بهشون برسونه..میخواست برگه سوالاتشونو بگیره پشتشون جواباشو واسشون بنویسه.اما با فاصله ای که داشت نمیشد جحوری ازشون میگرفت؟؟ی فکری به ذهنش رسید بلند شد.خانم مراقبه گفت آقا تموم شد اونم گفت نه یه سوال خصوصی داشتم میشه ی لحظه بیاین.اومد .آروم بهش گفت خانم اینی که پیشم نشسته میخواد برادر خانمم بشه این یکیم قراره منو استخدام کنه.دیگه خودتو وجدانت..مراقبم یکم مکث کردو گفت راست میگی اونم گفت آره..مراقبه گفت اون مراقبه بامن ولی مواظب باش..تو ی چشم بهم زدن برگه سوالات دوستاشو گرفت پشتشون جوابا رو نوشت..اونا هم باشادی تموم شروع به نوشتن کردن..آخرجلسه یکی از دوستاش یادش رفت جوابای پشت برگشو که با خط دوستش بود سیاه کنه..وقت تموم شدو شدو شنگول اومدن بیرون..بعد ی مدت جواب نمراتشون اومد..دوستاش 16و 16.75شدن اما خودش شد 9.8...پیش استاد رفت تو دانشگاه شریف گفت استاد من 18کمتر نمیشم.دکترم گفت اسمت چی بود منم گفتم محسن غلامی. گفت 18.67شدی ولی چون خیال کردی من خرم 9.8 نمره ته..استاد خواهش میکنم اینکارو نکن چی شده مگه..گفت از ماست که بر ماست...محسن خوشحال بود که برادر خانمو استخدام خیالیش پاس شدن ولی خودشو....
از: خود