این کار ایرادهای بیشماری دارد و البته نقطه قوتی. نخست اینکه در هیچ کجای پوستر اشاره ای به اقتباسی بودن متن نیست. نویسندگان که داستان را از نظم به نثر درآورده اند خواسته اند از زبان کهن و فاخر یا به اصطلاح آرکائیک استفاده کنند که متأسفانه نابلدی شگفت انگیزشان این خواست را به مضحکه ای در حد فاجعه کشانیده است، به عنوان نمونه: بهرام گور به جای تیر افکندن تیر می پراکند!! و باز این زبان آرکائیک پرغلط و سراسر نادرست کار دست بازیگران داده و از هر ده کلمه ی کهن، دوازده تایش را غلط می خوانند و گویا در طول جلسات خوانش متن در دوران تمرین هم کسی نبوده که خواندن درست این کلمات را به این بندگان خدا یاد بدهد! هرچند که وقتی کار را می بینی گمان می کنی فوقش یکی دو روزی تمرین کرده اند و بعد روی صحنه حاضر شده اند. تپق های بازیگران را با توجه به این که این نخستین اجرای کار است می توان نادیده گرفت اما مابقی این ولنگاری بر روی صحنه را کجای دلمان بگذاریم؟!
اما از حق نباید گذشت این کار موسیقی فوق العاده خوب و قوی ای دارد که قادر به هر کاری هست و یک تنه بار کارگردانی و بازی و طراحی صحنه و فضاسازی و... را به دوش می کشد. مثلاً در جایی که بهرام گور وارد یمن می شود موسیقی لهجه ای عربی به خود می گیرد که اگر هم نشنیده باشی اینجا یمن است خواهی فهمید که در کشوری عربی هستیم. گروه موسیقی زنده بدون حتا یک اشتباه شاهکارشان را اجرا می کنند که جای تبریک فراوان دارد و موسیقی سراسر در خدمت کار است، اما متأسفانه کاری وجود ندارد که موسیقی در خدمت آن باشد!
ایراد اصلی این نمایش آن است که تماشایش چیزی بیشتر از خواندن متن به توی تماشاگر نمی دهد و انگار توی اتاقت نشسته ای و نسخه ای از هفت پیکر را می خوانی که پر است از اشتباه های چاپی و یک موسیقی بسیار خوب هم در حال پخش است.