در پس سالهای گذشته و گذران زندگی همیشه به لوپ تکرار شوندهی زندگی فکر کردم. حتی اگر فکر نمیکردم توانایی خوبی در آزار دادن لحظه به لحظهام داشت،
... دیدن ادامه ››
بازگشت ثانیهای سختیهارو مسلماً تمام آدما در دنیا تجربه کردن همین اتفاق شروع کنندهی جریانی بود بعد از جنگ جهانی دوم به نام ابزورد زمانی که انسان ها از اطراف خود,نیرویی بالاتر،و حتی خود خلقتشون ناامید شدن و به باور رسیدن که این جریان ملال آور قرار بر تکرار لحظه به لحظهای رو داره و راهی برای تمام کردنش وجود نداره.
این چیزی بود که در نمایش بچه دیدیم چرخهای از فرم ابتدایی تمام کرکتر ها که با صدای موسیقی تکرار شونده شروع میشد و فرمی و پشت سر هم تکرار میکردند که نظم و ترتیب خاص خودش را داشت و جنون شخصیتهارا نشون میداد.
از دیدگاه من عدم قطعیت در تغییر کاراکتر به صورت کلی به معنای جنون درون اثر بود دو کرکتر اصلی یعنی مادر و پدر هردو به فکر خوردن گوشت به کنار یکدیگر نشسته و دیالوگ هایی راجب خوردن گوشت رد و بدل میکنند که در ابتدا معنای خاصی ندارد اما در آیندهی ذهنی ما میتوان معنایی جذب کرد گوشت در داستان آن وجهی عرفانی بر ضد حضور مدرنیسم و نسل جوان بر داستان است ، این تقابل سنت و مدرنیسم که گوشت بهانهای برای آن است در طول داستان به شکلهای مختلفی نشان داده میشود ، مثال در بازی بچگانه اول پدر و مادر گاردی برای بازی با بچه دارند اما در انتهای نمایش وقتی به فرزند دوم میرسند علاقهی زیادی به بازی دارند اما برای پیش بردن اهداف سنتی خود یعنی خوردن گوشت .
در داستان حتی فرزند به عنوان ایدهای جدید ایدههایی میدهد که شاید به اندازهی کافی مفید نباشد مثل خوردن سبزیجات که از لحاظ کلی به انسان آسیب میزند اما بر ضد گوشت و رویکردی ضعیف به مقابله با سنت میپردازد.
کاراکتر دکتر به عنوان فردی از جنس سنت بیشترین خطای ممکن را میکند چرا که بهانهای برای ضبح کردن بچه به پدر و مادر میدهد که توهم بچهای از جنس خودشان است که موجب میشود آنها بچهای که کائنات و خرافات خودشان به آنها دادهاست را بخورند و زمانی منطقی و عقلانی تصمیم میگیرند که در موضع ضعف مقابل بچه قرار میگیرند اما منطق با منطق جهان بیرون یکی نیست و با منطق خودشان است که یکیاست یعنی خوردن گوشت.
میل به خوردن گوشت ، غریضهای بس حیوانی است که در ثانیه به ثانیهی نمایش به ما نشان داده میشود غریضهای از جنس جامعه و ارتباط گه حتی شاید ما یادمان نباشد ارتباط ما چیست جهان اطرافمان چقدر بزرگ است یا اصلا چرا یک اتاق داریم اما غریضه میگوید آن یک اتاق برای بچهاست اگر بچه چیزی بگوید قبول است اما اگر بچهی ما نباشد غریضه چیزی جز فرما سیری نمیدهد ، در کل به نوعی سنت همان گرگ داخل بازیاست که در را هم بخاطرش قفل میکنیم اما گرگ واقعی درون خانهی تک تک ماست که در تاریکی به سمت تماشگرانی حرکت میکند که بی تفاوت در این قتل و غارت نشستهاست.