چقد زود تموم شد 🥺🥺
دلم میخواست ساعتها بچرخند و حرف بزنند و من گوشهای تاریک بشینم و تماشا کنم
تماشای ناکجاابادی خراب که خیلی شبیه گردونیست که هرروز صبح تا شب درونش در حال چرخیدنیم
لحظهای روشنیم و لحظهای تاریک،
لحظهای باید توانای دانای محکم و قوی باشیم که دوروبریامون قکر کنند توانایی کمک کردن و حل مشکلاتشونو داریم
لحظهای بعد باید بشینیم روی ابزار کمکی قدیمی و از جعبه لوازم چیزی برداریم تا بتونیم باهاش دردهامونو کمی آروم کنیم
لحظهای دوست داریم و لحظهای متنفر، لحظهای کمک میخوایم و لحظهای چاقو میزنیم، لحظهای بیرون میکنیم و لحظهای پناه میدیم، لحظهای عاشقیم و لحطهای
... دیدن ادامه ››
قاتل...
گوش کنم به درد و رنجی که خیلیاشو نمیخوان بگن، میخوان پنهانشون کنند لابهلای ادبیات، لابهلای کلمات، اما میشنویم.
مثل من، مثل خودامون، مثل همه ماهایی که خیلی وقتها درد و رنجهامونو پنهان میکنیم لای کلمات، ولی شنیده میشن.
چقد زود تموم شد...
مثل زندگیهای خودمون.
⭐⭐⭐⭐⭐
۵ لز ۵