کلمه
زنی افسونگر است
دهان
مردی خائن
گوش ها دروغی روشنند
چشم ها سوظنی تاریک
دست ما نیست
روی حرفمان نمی مانیم
ما بر زمینی ایستاده ایم
که هر روز خودش را دور می زند
چرا بعضیها
فرقِ میان کاه و کلمه را نمیفهمند
بعضیها
با دهانشان حرف میزنند
با دهانشان میبینند
با دهانشان میشنوند
با دهانشان میبلعند
و با دهانشان بالا میآورند:
وِر ... وِر ... وِر ...!
حراف و آسوده میآیند
حراف و بیخیال زندگی میکنند
حراف و باحوصله میمیرند
در باز بود
اما بسیار دور بود
ما از برای حرف، کمی بسیار می رفتیم
بر چهره مان حوادث تقلید می گذشت بر چهره مان رضایت ما
منطقی نداشت
گویی زمین برای ما می چرخید....