خسته نباشید.
واکنش نخست من تا نیمی از نمایش تحیر بود و مدام دستمریزاد میگفتم به این همه خلاقیت. در میانه به مخاطبی فکر کردم که هملت، مکبث و اتللو را نخوانده و نمیشناسد! فکر کردم که آیا او هم مثل من این طور ذوقزده میشود. و در یک سوم انتهای نمایش ضمن اینکه هنوز داشتم ذوق میکردم از این همه خلاقیت در طراحی حرکت، دنبال درام مستقلی میگشتم که یک مخاطب معمولی، یا مخاطبی مثل من که نمیخواهد به آن آثار فکر کند را دنبال خودش بکشد و داستان فانتزی تابلوی سر در دستشویی یک پاساژ، جذاب بود و میتوانستم به عنوان یک پیرنگ به آن توجه کنم، اما خردهپیرنگها به چیزی بیرون از پیرنگ فرضی من متصل بودند که بدون پیرنگ آثار شکسپیر انگار نمیتوانستند به صورت مستقل روی پای خود بایستند. حتماً با خودتان فکر میکنید که تو بیشتر میفهمی یا داوران محترم دو جشنواره که این کار بسیاری جایزه برده است؟! رأی داوران حتماً محترم است، اما یادمان نرود که داوران همه تئاتری هستند و با آثار شکسپیر زندگی کردهاند و این میزان خلاقیت حتماً شگفتزدهشان کرده است. توانایی خلق این میزان اکت، بینظیر است و من هم ستایش میکنم، اما دوست داشتم نویسندگان، کارگردان و بازیگران محترم میگذاشتند مقداری از ذوقزدگیشان نسبت به طرحی که پیدا کردهاند بگذرد و در یک لابراتوار قوی بارها و بارها ازمایش میکردند تا همین ایده با این میزان خلاقیت با پیرنگ و خردهپیرنگهایی مستقل و ستودنی خلق میشد که لذت تماشاگر را دو چندان میکرد. به هر حال باز هم تشکر میکنم و ممنونم که ما را با دنیای ذهنی و خلاقشان سهیم کردند.