در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهدی بخشی: گاهی تصور می کنم آن روزهای دور را.قرن ها و هزاره ها پیشتر را. وقتی که
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 23:43:53
گاهی تصور می کنم آن روزهای دور را.قرن ها و هزاره ها پیشتر را. وقتی که جماعتی دل به تو داده، در شهر راه می افتاده اند و فریاد می زده اند ((احد، احد)) و آنها که زندگیشان، نامشان، نانشان، نگاهشان، فهمشان و نفهمیشان با خدایان رنگارنگ پیوند خورده بود، بچه ها را از پنجره ها دور میکردند، پرده ها را میکشیدند، از بامها سنگ میزدند و تیغ به دست میگرفتند و به خیابان میدویدند تا از خدایانشان در برابر تعرض اینان حمایت کنند. و این ((احد، احد)) که فریاد میزدند، این ((یکتا، یکتا)) گفتن چه خونی در رگهایشان به جوش می آورده.چه برقی در چشمهایشان می جهانده.
هنوز یکتایی، هنوزاحدی، همیشه یکتا و بی همتا بوده ای و هستی و خواهی بود. اما بت های رنگارنگ، دیگر آن سنگ پاره ها نیستن. زیر پوست ما، زیر پوست شهر، زیر پوست زندگی قایم شده اند. کمک کن مرا تا ببینمشان. قوت ده مرا تا بشکنمشان. از آن شور در جان من هم بیفکن.

از: ناشناس