فکر کن کابوسی که میبینی کابوس نباشه و واقعی باشه.
همون لحظه که وارد سالن شدم متوجه شدم که این یه کار عادی نیست . این گروه با خلاقیتشون همه ی مارو وارد ذهن شخصیت غریب کرده بودن . خیلی دوست داشتم اسم کسی که نور رو هم طراحی کرده بدونم. با کمترین خطا ، با کمترین میزان تپق . ریتم بعضی جاها میافتاد که بازیگرا سریع درستش میکردن . بازیگر نقش خواهر غریب به طرز عجیبی نوع مراقبت از برادرش در قبال عشق منو یاد خودم انداخت که همینجا میشه فهمید بازیگر کارشو کرده . اشک داشتیم این صحنه . اینکه بتونی از مخاطبت با چند تا جمله اشک بگیری کار ساده ای نیست. صحنه ای که به پدرش چک زد باعث فکر به این جمله شد که یک نفر داره تنهایی با اندیشه ی اشتباه تقدس مقابله میکنه و در برابر ظلم سکوت نمیکنه . بازی چشم بازیگری که نقش غریب کوچکتر رو بازی میکرد رو خیلی دوست داشتم. مادر غریب صداش کاملا منو وارد همون فضای دهه ۴۰ و ۵۰ میکرد . کاراکتر مجید به شدت پخته بودنش احساس میشد و با خود غریب کاملا مکمل هم محسوب میشدن. اینکه تمام بازیگرا متن رو کامل حفظ بودن از نقاط قوت کار بود . اگر نقد دیگه ای نیاز به گفتنش باشه فقط نوع چینش تاکسی رو کاش جوری میزاشتن که صورت بازیگرا برای ما که این طرف نشسته بودیم مشخص باشه البته با توجه به چهارسویه بودن صحنه این کار خیلی سخت می شد.
و در اخر خواننده ی کار که درخشیدین .
در کل خسته نباشید و امیدوارم بازم از گروهتون کار ببینم ♥️