در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سید محمد باقرآبادی درباره نمایش جیب‌هایی پر از نان: یه نمایش عالی با بازی های درخشان، خصوصا آقای محدث که اصلا تصور و تصویر
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 07:53:02
یه نمایش عالی با بازی های درخشان، خصوصا آقای محدث که اصلا تصور و تصویر من از ایشون به کلی تغییر کرد و لذت بردم از بازی زیباشون...
چند روزه دارم یه کتاب میخونم با عنوان "سکوت، قدرت سکوت در دنیای پرهیایو" نوشته تیک نات هان.
حرف اصلی این کتاب اینه که انسان برای رشد و آرامش و این که بتونه به دیگران کمک کنه، نیاز داره به سکوت مطلق برسه، سکوتی که تو اون اصلی ترین دشمنش یعنی گفتگوهای درونی و ذهنی با خودش دیگه نباشه، کارلوس فوئنتس، نویسندهٔ مشهور اهل مکزیک، گفته: «هرکس در درون خود مرزی دارد که گذشتن از آن بسیار دشوار و درعین‌حال، بزنگاهِ خودآگاهی است.» این نمایش برای من برداشتی از این مفهوم بود....
مرد عصا به دست و زن کلاه به سر نماد گفتگوهای درونی مرد راهب بودند، راهبی که بر سر دو راهی کمک کردن به شخص دیگری بود( که در قالب سگ درون چاه نمادسازی شده بود) و باید از مرزهای ذهنی خودش میگذشت...
شروع نمایش راهب را در حال مراقبه و در کنار سنگ های روی هم‌چیده شده که نماد تعادل در ذن هست نشان می دهد که با ضربه یکی از دو بازیگر سنگ ها به روی زمین می ریزد (نمادی از شروع گفتگوهای ذهنی راهب) و تا پایان نمایش که این دو شخصیت (مرد عصا به دست و زن کلاه به سر) در حال گفتگو بر سر کمک کردن به سگ درون چاه هستند راهب به مرور سنگ ها رو به گوشه دیگر منتقل کرده و در نهایت با خوابیدن این دوشخصیت که نماد رسیدن راهب به سکوت درونی است سنگ های تعادل مجدد روی هم ساخته می شوند، و در این لحظه راهب با نمایش بارش تکه های نان از بالا تازه متوجه می شود که دیگران هم دارند سعی میکنند به خود او کمک کنند...
این ... دیدن ادامه ›› نمایش پر بود از نماد و جملات قابل تامل از جمله:
-سگ درون چاه که نماد استیصال انسان در کمک خواستن از دیگران بود
- یا جمله "بچه ها میتونن خیلی ظالم باشن چون نمیدونن ظلم یعنی چی"، که نمادی از این است که دیکتاتورها و ظالمین درکی از ظلمی که میکنن ندارن، چه بسا اگر پرده های حجاب کنار برود و با اعمال خود مواجه شوند قالب تهی کنند.
- چهره زشت دو بازیگر (مرد عصا به دست و زن کلاه به سر) نماد شلوغی های بیش از حد ذهن راهب بود.
در نهایت پیام این نمایش برای من این بود که سکوت و تنهایی فضای ذهن شما را برای تفکر بهتر و رشد و تعالی باز می‌کند و زمانی که اینچنین به خود کمک کنید تازه امکان این را خواهید داشت که به دیگران کمک کنید...
به قول آلبرکامو: تراژدی این نیست که تنها باشی بلکه این است که نتوانی تنها باشی...
نظرتون رو دوست داشتم
فقط با عرض معذرت ، در نمایشنامه ، دو شخصیت بود . مرد عصا به دست ومرد کلاه به سر که نقش دومی رو خانم بهرامی بازی میکردن
کاراکتر سوم زاده ذهن خلاق کارگردان بود
۱۹ مرداد
پردیس خراسانی
نظرتون رو دوست داشتم فقط با عرض معذرت ، در نمایشنامه ، دو شخصیت بود . مرد عصا به دست ومرد کلاه به سر که نقش دومی رو خانم بهرامی بازی میکردن کاراکتر سوم زاده ذهن خلاق کارگردان بود
با تقدیر از نقد جناب باقر آبادی باید خدمت سرکار خانم پردیس یادآوری کنم که نمایشنامه، یک اثر ناقص هنری یا ادبی محسوب میشه. تکاملش وقتی شکل می‌گیره که به اجرا دربیاد. صحبت در اینجا، در مورد محصولیه که به صورت یک نمایش، اجرا شده و راهب، تراوش هر ذهن و خلاقیت هرکدام از عناصر این اثر که بوده باشه، تفاوتی نداره. در خروجی اثر، تأثیرگذار بوده و مفهوم اولیه رو با ارزشی افزوده در اختیار مخاطب قرار داده.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید