طی این شب های اجرا ، دیشب یچیز خیلی خاص به نظرم اومد که حیفه ننویسمش
پارچه های به اصطلاح خونین که در دستان پرفرومر ها جابه جا شد پای یکی از پرفرومر ها به پارچه ی اون یکی پرفرومر گرفت و پارچه از دستش رها شد ؛ یعنی به ثانیه نکشید با همون حالت غم و عزا و بدون کوچک ترینن لرزشی بدون کوچک ترین اضطرابی ، با تسلط کامل پارچه رو برداشت و به ادامه ی صحنه ملحق شد
یعنی واقعا حیرت زده ام که چطور انقدر حرفه ای ن بچه های هنر مقدس ؟!