در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سید محمد باقرآبادی درباره نمایش چاپلین: برخورد اولم با این گروه سه نفره در نمایش چه بود که بسیار لذت بردم و نق
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:28:57
برخورد اولم با این گروه سه نفره در نمایش چه بود که بسیار لذت بردم و نقدی هم تو صفحه همون نمایش نوشتم...
دیروز تا دیدم این گروه با تعداد بیشتر و گسترده تر اجرای دیگه ای داره سریع با خانواده و پسر ۸ ساله ام راهی این نمایش شدیم...
اول از همه از مردُم داری و اخلاق خوب آقای رنج بر تشکر میکنم که خیلی خوب پذیرای فرزند کوچک من بود و احترام را در عمل به او آموخت و خوشحالم که در این روزگاری که نمایش هم مثل باقی موارد دچار ابتذال شده و عمدتا کارها در سطح کمدی های سخیف پایین اومدن ایشون دغدغه های تاریخی و ایدئولوژیکی و فکرکردن دارن....
ایده پشت کار بسیار جذاب بود (هرچند به قول برخی دوستان جای خیلی بیشتری برای پرداختن داشت) مثل نمایش چه اینجا هم شاهد برخورد دو شخصیت تاریخی (یکی مثبت و یکی منفی) در برزخ هستیم (ظاهرا آقای رنج بر علاقه خاصی به این نوع دوئل ها دارن)
اما مثل نمایش چه اینجا هم من حداقل رگه هایی از جانبداری را در نمایشنامه میدیدم
بهتر است که نویسنده با نگاه بی طرف بنویسد و نتیجه گیری را به ببینده ... دیدن ادامه ›› بسپارد...
بازی ها در دو طیف بود خوب مثل لشگر گشتاپو هیتلر که بسیار هماهنگ و زیبا هم کار کردن و هم کارگردانی شده بودند
و سرد و بی روح مثل چاپلین که گویی فقط در پی اتمام نمایش بود...
نور خوب نبود...
و موسیقی که عالی بود مثل نمایش چه
میدونید به نظرم باگ بزرگ زندگی واقعی اینه که تو لحظات حساسش موسیقی متن نداره...
شاید برای برخی کمی این نمایش گنگ بود...
اما یادمون نره که آدمیزاد شاکله ایِ که در نقص ادراک و تزلزلِ برداشت معنی میشه! هیچوقت، در برخورد با یک اثر فلسفی، علمی، هنری و... نباید فکر کنیم همه چیز رو فهمیدیم...
نرسیدن! بزرگترین نعمت ماست که بهمون انرژی میده برای بیشتر دویدن؛ بیشتر خواستن؛ بیشتر فهمیدن، تئاتر هم مثل سینما همیشه میل به صرفا سرگرم کردن سطحیِ مخاطب نداره،بلکه گاهی اوقات یک جُرمِ واقع را بازسازی می‌کنه، گاهی یک بُرش تیره‌ی تاریخی، یک عشق اساطیری، یک حسِ شدیدِ تعلق و... گاهی سالو ی پازولینی عصیانگر می‌شود وُ درجایی دیگر اسب تورینِ بلاتار!!!
این نمایش دغدغه های نویسنده بود و زیبا هم بود...
اما درباره تکرارهای موجود در نمایش که بعضا عزیزانی بهش ایراد وارد کردن، برای من یادآورِ یک اثرِ رادیکالِ تصویری بود: تانگوشیطان ساخته‌ی بِلاتار....
تانگوشیطان فیلمی که 450 دقیقه! باران، خفقان، مصیبت و سقوط رو به تصویر می‌کشه، این اثرِ هفت ساعت و سی دقیقه‌ای فقط با حدود 160 نما به تصویر در میاد!!! درصورتی که بصورت آکادمیک چنین فیلمِ بلندی باید بیش از هفتصد نما داشته باشه!!!
بله؛ شمایلِ تانگوشیطان در کِشدار بودن پلان ها و مفاهیمَ'ش معنا می‌گیره! زجری تمام نشدنی.... غصه‌هایی که کات نمی‌شوند.... زَهری که باید نوشیدنِ قطره قطره اش را حس کرد!!!!
و تکرارهای نمایش دیشب برای من از این جنس بود...