«دشواری انسان بودن در ساختار شر»
«هملت پسر انسان» نام نمایشنامهای است به کارگردانی بابک سعیدیان، که این روزها در خانهی هنرمندان در حال اجراست. شانس این را داشتم که اجرای اول نمایش را ببینم.
این اثر اقتباسی است از نمایشنامهی لوکوموتیوران اثر آثول فوگارد، نمایشنامهنویس شهیر اهل آفریقای جنوبی. سعیدیان و صالحی طی سالهای گذشته نقش مهمی در شناساندن این نمایشنامهنویس به ایرانیان داشتهاند، ولی روایت سعیدیان دارای تفاوتهای قابل توجهی با نگاه فوگارد است.
بطور کوتاه در مورد نمایشنامه میتوان گفت؛ مردی که راننده قطار است، در روز کریسمس زنی موقرمز که کودکش را در آغوش گرفته است و روی ریل ایستادهاند، زیر میگیرد و میکشد. زنی که برای خودکشی روی ریل قطار آمده است، نه نام و نشان دارد، نه کس و کار. پس او و کودکش در بخش بینام و نشانهای گورستان به خاک سپرده شدهاند. حالا مرد رانندهی قطار دنبال گور آن زن و کودک است که گذرش به گورکنی میافتد که کارش به خاک سپردن افراد بینام و نشان است و صحنه از اینجا شروع
... دیدن ادامه ››
می شود....
در هملت پسر انسان ساختارهای شر برای همه کنشگران به شکلی تجلی میکند و تنها هملت داستان ما، یعنی رانندهی قطار است که جستجوگر است، میکاود، میپرسد، او البته یک مسیحی معتقد است، اما با خدای خود نیز در میپیچد، از او میپرسد که عامل قتل زن موقرمز اوست یا خدا؟!
تردید میکند و چه چیزی مهم تر از تردید کردن برای انسان بودن...
این تردید نیمبند مختص اوست، کودک که اصلا هیچ ارادهای حتی برای انتخاب مرگ ندارد، مادرش، زن روسری قرمز، مقهور ساختاری است چون شوره زار، ساختاری که مرگ را برای او برای رهایی آورده است، ساختاری است که فقط به او انتخاب مردن دادن است، تنها این مرد رانندهی قطار است که کمی میخواهد دشواری وظیفه انسان بودن را بجا آورد، اوست که دچار ترید و تنش اخلاقی شده است، اوست که میخواهد حتی گور زن را ببیند و از او در مورد عملش بپرسد، اوست که در این شوره زار میخواهد کمی انسان باشد، اما در «هملت پسر انسان» او نیز در چارچوب ساختار شر نابود میشود، او نیز هنگامی که پا در آن گورستان(شوره زار خشک همراه با سنگ نمک) میگذارد، وارد وادی ساختار شر شده است، ساختاری که امکان نمی دهد که اندک هملت بودن خود را حفظ کند، او پا به شورهزار گذاشته است همراه با الهه مرگش (زن گورکن)، واضح است که در گورستان زندگی نیست و در شورهزار گل نمی روید... اینجاست که بیتکلیفی یا همان مرگ، تکلیف همهی انسانها و هملتها با تردیدهایشان است...
پایانبندی سعیدیان بسی سیاهتر از فوگارد است... بیشک او به جامعه دیگر نظر میکند...
دیدن نمایش «هملت برای پسر انسان» برای کسانی که میخواهند تا جای ممکن هملت بودن خود را حفظ کنند، ضروری است... کمک میکند که تردید کنیم، کمک میکند که انسان باشیم...