امشب به تماشای این نمایش بینظیر نشستم و میدونم تا مدتها ذهنم با تکتک کاراکتر ها و تجزیه و تحلیل آنها درگیر خواهد بود.
کاراکترهای این نمایش زیبا، مثل آینهای در مقابل چهرهی مخاطب بودند... همهی آنها را با همهی وجوه انسانی و شیطانی که از خود نشان میدادند دوست داشتم. اما عاشق بودن اصلان را هرگز نپذیرفتم.... اصلان که با همهی خودخواهی و بیرحمی، زندگی سارای قصه را به نابودی کشید. و سارای بیگناه و شادابی که تنها جرمش این بود که میخواست زندگی کند!!! اما عاقبتش به فاجعه انجامید.