صبر کردم تا روز و روزهایی از وقتی که این فاجعه رو دیدم بگذره تا تندی لحنم کمتر بشه.
مستقیم سر اصل مطلب میرم.
من اگر اعتماد به نفس کارگردان این اثر رو داشتم، میرفتم تو سیبری شتر پرورش میدادم.
حقیقتا چرت ترین نمایشی بود که دیدم.
تا قبل این نمایش، مدال چرتی به «دجال» و «پیوتر اوهه» رسیده بود. حالا این نمایش در صدر جدول بدترین های من قرار گرفت.
به خلاصه چند نکته میگم و رد میشم.
1. تقریبا لحظات اولیه نمایش حدس زدم چه اشتباه فاحشی رو مرتکب شدم لکن صبر کردم. و خب صبرم نتیجه داد.
... دیدن ادامه ››
تا آخر نمایش ورق های آسی برایم رو میشد که میگفتم مسخره تر از این را صحنه به خود ندیده و بعد دوباره غافلگیر میشدم.
2. گریم رییس زندان به عنوان نقش اول منفی، از بدترین گریم هایی بود که دیدم. جوکر مناطق محروم بود عملا.
3. لوستر خونه ما در مواقعی که خاموشه، بهتر از نور این نمایش نقش خودش رو ایفا میکنه. بعنوان مثال در اوایل نمایش جایی زندانی 47 از سلولش میاد بیرون و میره نزدیک سامورایی. اونجا لحظه خروج نور کم میشه از سلول و بعد چند دقیقه بی دلیل نور سلول برمیگرده و زندانی همچنان داره کنار سامورایی دیالوگ میگه.
4. در میانه نمایش داشتم فکر میکردم نقطه قوت چیا میتونه باشه. با ذره بین دقت کردم و بنظرم رسید اینکه اون سرودی که گویا سرود ملی آمریکا بود رو بازیگرا دارن با جدیتی از حفظ میخونن. گفتم خوبه که حداقل اینو براش تلاشی کردن. بلافاصله چشمم خورد به یکی از کاراکترای نگهبان. اونجا در حین سلام نظامی داشت با شوق همخوانی میکرد که انگار یه بچه دبستانی داره سلام فرمانده میخونه. دیسیپلین کاراکتر نگهبان اندازه بال پشه اعمال نشده بود تو نقش ها.
بعد گفتم خب اونارو ول کنم. به نقش آشپزا دقت کردمو دیدم اونی که توی نمایش نقش آدم لال رو داره، اونجا همخوانی نمیکنه. بدبین نشدم که خب این حفظ نکرده. گفتم آفرین. کارگردان اینجا استثنائا حواسش بوده که کاراکتر لال نباید حرف بزنه. تو دلم خوشحال شدم.
البته این خوشحالی دیری نپایید که توی بخش بعدی که داشتن آهنگ دیگه ای رو میخوندن، با نهایت شور و شوق اون کاراکتر داشت همخوانی میکرد.
5. گفتم دیسیپلین نگهبان ها. ببینید. نمایش از زندان افسران آمریکا شروع میشه ولی در ادامه وقتی بقیه زندانی ها میان روی صحنه، شما حس میکنی رفتی تو حیاط زندان قزل حصار! همینقدر مضحک!
6. قرار گرفتن رییس زندان در ارتفاع بالاتر سمت چپ صحنه، مشخصا بهره گرفته از انسان-اسب بود. البته بدون هیچ کارکردی. یک کپی مسخره.
حتی استفاده از اون دکور افقی و دو ارتفاعی و همچنین استفاده از پرژکتور بعنوان مکمل حرکات فیزیکال و صامت سامورایی هم آدم رو یاد شکوفه های گیلاس مساوات میندازه.
7. وسط تعالیم یک سامورایی، چرا ما باید با کشتی کج رو به رو بشیم؟
چرا نگهبانان زندان تبدیل به آکروبات باز میشن؟
اون رقص های وسط اجرا چه کارکردی توی روال نمایش داره؟
چرا زندانی 7 که دلیل زندانی شدنش، یک اقدام غیرتی برای انتقام از تجاوز به اون دختر روستایی بوده رو شبیه یه آدم احمق و بزن بهادر درآوردید؟ مگه منطق اولیه چیزی که نشون دادید این نبود که زندانی های زندان افسران بدلیل سرپیچی از فرمان های قتل غیر انسانی مافوقشون اونجان؟ پس چرا یهو همین منطق نصفه نیمه رو هم یادتون میره در ادامه نمایش؟
8. اون سیس «بوی خوب» و زن به مثابه ابژه جنسی زیادی قدیمی نیست؟ ته بدبختیای رییس زندان که شرط بندی رو باخته و همه شورش کردن، زنه رو بو میکنه حالش جا میاد غماش یادش میره؟ ودف
9. آتل پای رییس زندان و اون مشکلش توی راه رفتن چی بود؟ جزو نمایش بود؟ چرا استفاده ای ازش نشد؟
10. مجبور نیستید بسازید آقا. نکنید توروخدا. اگه پدر مادر یسری این بچه ها اونشب نبودن، اون بند اول رو آخر اجرا به خودتون مستقیم میگفتم. از ذوق فک فامیل بازیگرا خجالت کشیدم.
پ.ن1: آقای کارگردان! شما همون زندانی شماره 7، همون آدم بزن بهادر و کشتی کج کار بودید. همون آدم هیکلی و بی رحم. توروخدا به جوونیم رحم کن و سراغ من نیا😥
پ.ن2: سالن نوفل همیشه تو ذهنم محبوبیت خاصی داشت. اولین و یکی از بهترین اجراهای زندگیمو اونجا دیدم. »درخت شیشهای آلما». اگرچه مدت ها بود نمایش دلچسبی بنظرم اونجا اجرا نرفته بود و نیومده بودم و حالا فکر میکردم این تجدید دیدار قرار تجربه خوبی باشه. ولی انقدر این تجربه بد بود که از خاطره خوش اون نمایش، دیگه سالن شما نقشی درش نداره. حیف اعتبار از دست رفته شما.