در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی کشاورز درباره فیلم دِرب: به گزارش فیلم نت نیوز،علی کشاورز نویسنده و منتقد در یادداشتی به فیلم س
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:14:19
به گزارش فیلم نت نیوز،علی کشاورز نویسنده و منتقد در یادداشتی به فیلم سینمایی «درب» ساخته هادی محقق پرداخته است. او معتقدست روایت فیلم درست مثل زندگی است، همین‌قدر منطقی و سخت، همین‌قدر غیرمنطقی و معجزه‌وار.

«دِرب» که در بخش «سینمای دیگر» فیلم نت اکران آنلاین است در همان نمای اول پس از عنوان‌بندی، تکلیف خود را با تماشاگر روشن می‌کند. مردی با ناتوانی جسمی در سراشیبی دره‌ای، مشغول جمع‌آوری گیاهان دارویی است. این سخت‌کوشی در محیطی بِکر با قاب‌بندی تماشایی، همراه با صدای طبیعت منطقه، دوربینی ثابت و مشاهده‌گر، اصرار کارگردان بر نمایش کل یک اتفاق یا رفتار، بدون خُردکردن نما و کات‌های عرف سینمایی در سراسر اثر، تکرار می‌شود و درون‌مایه و جهان فیلم‌ساز را برای مخاطب مشخص می‌کند.

باید پذیرفت که «دِرب»، مخاطب خاص خود را دارد. در سینمای هنر و تجربه طبقه‌بندی می‌شود؛ ولی هادی محقق، در قامت کارگردان، هنرمندی باتجربه است. او می‌خواهد داستان تلاش مأمور برقی را برای وصل کردن برق خانه یک ناتوان جسمی و کودکی زمین‌گیر روایت کند؛ پس سراغ زیست‌بومی می‌رود که از آن شناخت دارد. در دِه یا روستایی دورافتاده‌‌ در چهار محال‌ و بختیاری، قطعاً بافت و ریتم زندگی با فضای شهر، متفاوت و قابل درنگ و مکث بیشتری است. مردی که به‌ واسطه ... دیدن ادامه ›› معلولیت برای راه‌رفتن از دستانش کمک می‌گیرد و شغلی سخت و خطرناک دارد و کم‌حرف است؛ در زمانی طولانی‌تر، در شخصیت و رفتار معرفی می‌شود. اضافه بر این‌ها، محقق، علاقه به سینمای کیارستمی و شهید ثالث را هم پنهان نمی‌کند. پس، کارگردان با علم، منطق و نگاه هنری خود، دنبال روایت داستان و شناساندن شخصیت‌هاست و هدف او، رضایت مخاطب عام و تمجید برخی منتقدان نیست.

شخصیت‌ها در این فیلم کم و بی دیالوگ، با کمک تصویر، رفتار، صدای محیط، نگاه، طراحی لباس، صحنه و نور، به‌درستی معرفی و باورپذیر می‌شوند. مثلاً با نمای اول و کوبیدن یک گیاه در حضور مشتری به شغل مرد ناتوان و با لوکیشن خانه‌ای متروکی که پنجره دیگر آن آجر و کاهگل گرفته شده و فقط قسمتی از آن قابل‌سکونت است، شُستن پسر در خانه، باز و بسته کردن فرش، سنگ‌های زیر رختخواب، فضای نمور و تک نور اتاق، به فقر شدید خانواده اشاره می‌کند.

مأمور برق، قانون‌مدار، مسئول و مهربان است؛ در جاده بی تردد، کمربند می‌بندد و راهنما می‌زند. در شهر، میز اغذیه‌فروشی را که پشت آن غذا خورده، تمیز می‌کند. لحن و رفتار او با همه، از بی‌بی که سواد ندارد تا مأمور پشت بی‌سیم، یکی است. خسیس نیست و از مناسبات بازار خبر ندارد. در تکرار کشیدن کارت برای خرید و حتی فروش بُز، باتوجه‌به احتیاج مالی، یک‌بار، چانه نمی‌زند. دیالوگ تکرارشونده او، ممنون و تنها هدف و رفتار او در کمک‌ و تعهد خلاصه می‌شود. این هدف، در نگاه معنادار او به پسربچه در چند نما، تأکید می‌شود.

باور به مروت، یاری و درک مسئولیت مأمور برق، خارج از چارچوب شغل و تکلیف، ملموس و حقیقی درآمده و این یقین در مخاطب، به‌واسطه بازی بدون اغراقِ هادی محقق است. او با شناخت کامل از کاراکتر و خود، نقش را نوشته و قطعاً در طول کار به آن افزوده است. او علاقه و عشق خود به حسین پناهی را فریاد زده است و جالب اینکه در فیزیک چهره، سادگی و بیان او، یک پناهی دیگر برای مخاطب، تداعی می‌شود. محقق در بازیگری نیز کم نمی‌گذارد و چنان در نقش مأمور برق فرو می‌رود که بدون بدل از تیر چراغ و دکل برق بالا می‌رود و از رودخانه خروشان می‌گذرد.

مردم دِه و روستا و مناسبات آنان، با بافت متراکم روستاهای دیگری که در ذهن داریم؛ متفاوت است. چون اقلیم آنان علاوه بر دورافتاده و متروک بودن از شهر، بین خودشان هم بافاصله است. اگر به فاصله خانه‌ مرد ناتوان از پیرمرد و پیرزن، فاصله خانه بی‌بی از دهیار و… توجه کنیم؛ متوجه تک خانه‌ها می‌شویم. یک دِه یا روستای متراکم خالی از سکنه در فیلم هم دلیلی می‌شود که اصولاً زندگی بی امکانات، فقر، سختی و شاید مهاجرتی در بین بوده است؛ اما مهربانی و سخت‌کوشی در این مردم، هنوز از بین نرفته است. همه باتوجه‌به گرفتاری، به هم کمک می‌کنند، سؤال نمی‌پرسند، حرف اضافه نمی‌زنند. برای حل مشکلات، کسی بود، کمک می‌گیرند و نبود، خود اقدام می‌کنند. بازیگران اصلی و غیراصلی با فکر، چهره انتخاب نشدند و مخاطب، انگار فیلم مستند محضی از روستایی با مردم بومی، شاهد است.

دوربین در این فیلم، ثابت و از لحاظ تکنیکی در بیشتر نماها آن‌قدر از عمد، مخفی، ساده و دور است که انگار تماشاگر، خود در روستا نشسته و مثلاً رد شدن دو نفر از رودخانه یا عبور یک ماشین در روز یا شب یک جاده را در زمان واقعی اتفاق و در وسعت دید چشم یک انسان، تماشا می‌کند. صدا و نور هم در جای درست به درک طبیعت محیط، بِکربودن و سادگی زیست مردم این روستا کمک کرده است. مثلاً: نور پنجره در شُستن بچه، نور چراغ ماشین در شب و بُعد فاصله با چراغ‌های شهر، نور ماشین بر خانه بی چراغ مرد در کنار نور آتش و… . صدای باد، پرنده، رودخانه، حشرات در کنار دوربین، آواز وسط فیلم و حتی موسیقی پایانی با تار و… همه در خدمت فیلم، دوربین کاشته شده و اتمسفر حاکم بر آن هستند.

در مسیر فیلم از ابتدا تا انتها، مثل یک زندگی واقعی، شاهد داستانک‌هایی هستیم: اینکه مرد، به پیرمردی در نخ‌کردن سوزن کمک کند تا جوراب پاره همسرش را در فرم طبیعت بی‌جان گونه، بدوزد. اینکه مأمور برق، مسیر را اشتباه برود تا به مرد نابینای عاشقی کمک کند؛ وسط رسالتش، گل بچیند و دست آنان را در دست هم بگذارد و با خاموش‌کردن ماشین، مکث کند، فکر کند و خلوت دو عاشق (حتی اگر در عشق نامتعارف باشند) را بر هم نزند. اینکه زنی را ببیند که بی‌سواد ولی تا دم مرگ، مسئول و امانت‌دار است؛ روی مرگ او، باید پارچه‌ای گل‌دار کشید. اینکه وسیله‌ گذر از آب، خراب شود و باید تن به رودخانه مواج بزند؛ ولی وسط جاده‌ای متروک، مردی با قاطر، بهترین تعمیرکار ماشین ‌شود. درست مثل زندگی، همین‌قدر منطقی و سخت، همین‌قدر غیرمنطقی و معجزه‌وار.

دِرب در گویش لُری به معنی زمین سِفت است. ارجاعات و مفاهیم فیلم، این معنی را می‌رساند؛ اما در کل، از به خانه رسیدن مرد ناتوان و آتش روشن‌کردن (شاید برای چای، شاید برای شُستن پسر) در ابتدای فیلم تا تکرار همان صحنه در انتهای فیلم، چند روز بیشتر نمی‌گذرد؛ این چند روز که بس است تا از قدرت باور، ایمان و اراده یک انسان به محبت و تکلیف در روستایی دور، یک جهان مهربانی را به تصویر ‌کشید.

علی کشاورز