حفظ سنّتها/ نگاهی به نمایش «ژیلت»
سینما سینما، پوریا یوسفی کاخکی
از بلکباکس ایرانشهر که بیرون میآیم، با خودم خیالخیال میکنم: چرا خونم به جوش نیامده؟ چرا نه اشکی به چشم نشسته و نه نعرهای بر لب نشانده شده است؟… ساعتهای حین و بعد تجربهی تماشای نمایش «ژیلت» بر پهنهی سالن سمندریان آکنده از خیالبازی یا دستکم معادلیابی و تمثیلگشایی میشود. و این بیتردید برای هر مخاطبی با هر میزان شور و شهودی بیشوکم اتفاق میافتد: درواقع تراژیکمدیِ ژیلت، علاوه بر کیفیت هیبریدی نمایش، ماهیت اغلب لازمان و گاه زمانپریشانه (که میزانسن نمایش را به مجلسی فراتاریخی مبدّل میکند)، در رویکرد ضدّنخبهگرایانه برای پرداخت درونمایهاش هم–بیآنکه این البته خود امتیازی برای اثر باشد- پستمدرنیستیست؛ و برای اینکه معتقدم اولین پوستر نمایش که به پوسترهای «نمایشهای کمدی-موزیکال» عامهپسند بیشباهت نیست (در مقایسه با پوسترِ احتمالن چشمگیرترِ دوم) پوستر بهتریست، دلیلی مشابه دارم…
باری، به خون و اشک نجوشیده فکر میکردم که همزمان حرفهای منوچهر محجوبی را در یاد کردم. در مستند «واپسین دیدار با غلامحسین ساعدی»، محجوبی تعریف میکند که تماشاچیهای خشمگینی که به تماشای «آی باکلاه، آی بیکلاهِ» دکتر ساعدی رفته بودند، بعدِ تماشا، بیغیظوغضب، «راحت»، از سالن بیرون میآمدند.
... دیدن ادامه ››
محجوبی تعریف میکند که نقل این موضوع ساعدی را غمگین کرده است، اما خود توضیح میدهد که چهطور طنز به منزلهی یکی از ابزارهای اصلی ادبیات سمبلیک، عوض خشمگینکردن، دست میاندازد و هَجا میکند و خشمگینکردنی هم اگر در کار باشد، نه مردم، که قدرت حاکمِ ریشخندشده را عصبانی و متعاقبن علیل میکند.
ادامه در لینک: https://cinemacinema.ir/theater/حفظ-سنّتها-نگاهی-به-نمایش-ژیلت/