(مرگ حق است، اما بهدست شما بسی مشکل.
ولی شوقِ از میان شما رفتن، مرگ را آسان میکند!) (سکانس قتل امیر کبیر_ سلطان صاحبقران
علی حاتمی)
سلام
چقدر شما بیست هستید.
سطح کار. بازی ها. کارگردانی. نمایش نامه. لباس. موسیقی فوق العاده خوب بود. تبریک به تیم عالیتون. اینقدر که کار جزییات داشت. بازی ها
... دیدن ادامه ››
فوق العاده بودند. گاهی واقعا سخت میشد فهمید که الان کدوم بازیگر نقش قبلی رو داریم می بینیم. خیلی خیلی خیلی کار نفس گیر. جذاب و پر کششی برای من بود امشب.. قدرت بازی ها مثال زدنی بود. واقعا دیدنی بودید.
فقط بخش مادر امیر یکم نیمه دومش برام قابل درک نبود.
چقدر زحمت کشیدید برای همچین اجرایی. واقعا ممنونیم.
تلنگر شجاعانه ای بود. حداقل برای من.
امیر و "میجی" امپراتور ژاپن، برنامه اصلاحات خود را همزمان آغاز کردند.
*برنامه اصلاحات امیر بسیار مفصل تر از میجی بود. مردم ژاپن با میجی همراهی کردند، مطالعه کردند، کار کردند، منافع مردم را برمنافع شخصی برتری دادند، تا امروز ژاپن سومین کشور دنیا از نظر اقتصادی و بهترین کشور دنیا در تمام پارامترهای زندگی باشد.*
به قول مولوی :
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زان که بد مرگی است این خواب گران.
در اوایل انقلاب آقای ناصر ملکمطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمیدانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت تو در فیلمها بیحرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی.
همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمهشب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش امیر کبیر را هم در سلطان صاحبقران بازی کردم.
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلمها بیحرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.
با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در دادگاه با قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: آقای ملکمطیعی! شما متهم هستید که نقش امیر کبیر را بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود.
ناصر ملکمطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: نه قربان، من که فقط نقش امیر کبیر را بازی نکردم، من چاقوکشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بیحرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم...