به رغم تلاش بسیار و بازیهای خیلی خوب، اصلأ به دل من نچسبید. به نظرم بیش از حد پیچیدگی و استعاره و تلمیح داشت. از جایی به بعد تلاش برای فهم خط و ربط و جزئیات متن را رها کردم و صرفاً از بازیها لذت بردم. خاصه آن که پیام کلی متن هم تا آخر ثابت ماند و گردش خاصی در مسیر نمایشنامه به چشمم نخورد. برای تمرین اکتها و میمیکها و بیان، کار مدرسهای و آموزندهای بود. اما باید هشدار بدهم که مخاطب عام نمیپسندد. اگر دنبال لذت بردن از تماشای یک داستان با همهی مقدمات و موخراتش هستید، این سالن پذیرای شما نیست! به سلیقهی من زیبایی در سادگی است. تأکید میکنم «سلیقه» ی من. درست و غلطی در کار نیست.
در متنهای روی صفحه نمایش آن روبهرو متنهای متضاد دیالوگها میآمدند که به نظرم برخی بیسروته بودند. البته شاید اشاره به، یا حتی عین متنهای شکسپیر بوده باشند. من اطلاعی ندارم. اما غلط املایی در متن (صیرت به جای سیرت) فالش مشهودی بود که برای من پیام بیاهمیت بودن آن متنها را به همراه داشت. یعنی حتی بازخوانی هم نشدهاند. آن هم بعد از این همه شب اجرا!
و اما طراحی و جانمایی در صحنه. برخی از مهمترین اتفاقهای پییس درست در نقطهی ابتدایی صحنه رخ میدادند، جایی که فقط دو سه نفر وسطی از ردیف اول میتوانستند ببینند. بقیه باید حدس میزدیم چه میشود و چه میکنند؟
در آخر، از بازی بازیگر مرد با کت آبی (اگر اشتباه نکنم آقای سامان ایرانی)، بینهایت لذت بردم.