در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | زهرا شایان فر درباره نمایش همکارها: نقد رضا آشفته بر نمایش «همکار ها» منتشر شده در خبرگزاری ایلنا: یا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:25:20
نقد رضا آشفته بر نمایش «همکار ها»
منتشر شده در خبرگزاری ایلنا:

یادداشتی بر نمایش «همکارها»؛
بولگاکف در برابر اتحاد جماهیر شوروی
رضا آشفته (منتقد تئاتر) طی یادداشتی درباره نمایش «همکارها» نوشته است: نمایش در اجرا دو وجه باید داشته باشد. یک وجه رئالیستی که به روزمرگی‌ها و فشار و تهدیدها می‌پردازد و وجه دوم اکسپرسیونیستی است که در تقابل با خود و کابوس‌هایی است که خواب و خوراک را هم ... دیدن ادامه ›› زهر می‌سازد.

نمایش در اجرا دو وجه باید داشته باشد. یک وجه رئالیستی که به روزمرگی‌ها و فشار و تهدیدها می‌پردازد و وجه دوم اکسپرسیونیستی است که در تقابل با خود و کابوس‌هایی است که خواب و خوراک را هم زهر می‌سازد. 
نمایش «همکارها» نوشته جان هاج و کار پریسا محمدی یک اثر قابل تامل است و مهمترین دلیل آن نیز انتخاب درست متن و تحلیل ارائه شده از آن است که یک زمانه سخت و رسوا را در اتحاد جماهیر شوروی و زندگی میخائیل بولگاکف روسی بر ما نمایان می‌سازد. 
اتحاد جماهیر شوروی ۷۳ سال گمراهی سیاسی حاکم بر بخشی از جهان است و سیاست‌های جوزف استالین نیز به نظر تیره و تارترین دوره حاکم بر آن باشد. حالا تصور کنید در این شرایط هولناک یک نویسنده بخواهد در تئاتر و ادبیات به راحتی نفس بکشد که چنین چیزی ناممکن است زیرا که دیکتاتوری گسترده و ذی‌نفوذ تا اتاق خواب مردم رخنه کرده، چگونه این راحتی را ممکن می‌سازد؟ که در تضاد با آن است و به ویژه نویسنده‌ای که می‌فهمد و ساز ناکوک می‌زند و این ناهماهنگی خود بزرگ‌ترین سد ممکن در این راه خواهد بود و این همان مدار رنج و بدبختی است که به ناچار دامان همه را گرفته و در این فلاکت دانسته‌تر از دیگران _روشنفکرانی چون بولگاکف هستند که زیر این ناملایمتی باید که له شوند چنانچه نارسایی کلیه‌های او سرآغاز یک بیماری غیر قابل درمان در آن زمانه است و مرگ پیشاپیش خود را به در خانه این نویسنده رسانده است اما دستگاه پر توان اتحاد جماهیر بولگاکف را سانسور و از کار کردن _حتی درباره زندگی مولیر که روزگاری حکومت پادشاهی را در فرانسه به سخره می‌گرفته، منع می‌کند. 
در این توقیف به ناچار فقط نوشتن درباره زندگی استالین راهگشاست و این یعنی باج دادنی که بشود وضعیت را قابل تحمل ساخت. 
پریسا محمدی «همکارها» را دست گرفته تا یک دوره بسته و شوم بر جهان را نمایان سازد و این مهم خود انگیزه نابی است برای سلطه تراژدی کمدی بر تاریخی که خود منشور بیچارگی‌های حاکم بر جهان است و باید بر نظام سلطه نظری اجمالی انداخت و درس گرفت که در جهان انگار هیچی قابل تغییر نیست و این نوع حماقت‌ها در چهار گوشه جهان سوار بر سرنوشت تلخ و شوم ستمدیدگان است. 
نمایش در اجرا دو وجه باید داشته باشد. یک وجه رئالیستی که به روزمرگی‌ها و فشار و تهدیدها می‌پردازد و وجه دوم اکسپرسیونیستی است که در تقابل با خود و کابوس‌هایی است که خواب و خوراک را هم زهر می‌سازد. به نظر در وجه رئالیستی همه چیز به درستی دارد پیش می‌رود اما در وجه اکسپرسیونیستی اجرا می‌شود دخل و تصرف کرد که هم کابوس‌ها نمایان‌تر شود و هم هولناکی حاکم بر فضا ملحوظ‌تر بنماید. به هر روی، نمایش با داده‌های منطقی اجرا می‌شود و ما نیز در این چهارچوب تامل برانگیز بر زندگی دردناک یک نویسنده آگاه می‌شویم. اما آن وجه هولناک در رسوب دردها و رنج‌ها می‌توانست بازی را تماشایی‌تر گرداند و اجرای درست تئاتر نیز رسیدن به چنین رهیافت‌هایی است که بهتر است اتفاق افتاده باشد تا باورمندی و دامنه اثرگذاری نمایش را گسترده‌تر کند. 
در وجه رئالیستی؛ بازیگران تلاش درستی می‌کنند که خودی نشان دهند که قابل درک و اثبات باشد لایه‌های پنهان و آشکار یک حکومت بسته و ویرانگر که به هیچ چیزی رحم نمی‌کند و فقط دوام و بقای خود را مد نظر می‌گیرد. اما در وجه اکسپرسیونیستی که جوزف استالین هم جز خیالات بولگاکف است تا حدی طنز این حضور در تلفیق دردها به بازی گرفته می‌شود و انتخاب وحید نفر به لحاظ فیزیک و بازی نیز در اینجا 
درست می‌نماید اما از یک‌جایی کم کم آن لبخندها باید تبدیل به پوزخند گزنده‌ای شود که از یک خیال صرف ییرون آمده و باید کابوس بولگاکف شود تا لحظه مرگ… درست از اینجا به بعد هست که تغییری دیده نمی‌شود و ما دچار لحظات طغیانزده اکسپرسیونیستی نخواهیم شد و اجرا در مدار تکرار می‌افتد و هم ریتم را از دست می‌دهد و هم فضا شکل نمی‌یابد در آن پارگی غیر ملموس و پیامد هم نیافتن یک پایان بسیار موثر است با آنکه همچنان در خطوط داستانی همه چیز قابل تصور است اما در زبان اجرا این کاستی ما را دچار سردرگمی می‌نماید. 
اجرا نیز با عناصر درخوری همراه می‌شود که البته گاهی نیز کاستی‌ها بنابر همان هویت دوگانه اجرا خواهد شد اما در جمع‌بندی رضا خضرایی در طراحی نور، تا در مدار رئالیستی حرکت می‌کند دانسته‌تر حضورش را اثبات می‌کند اما از آنجا که باید در جاهایی اکسپرسیونیستی بودن یا کابوس‌ها را نشان دهند، این مهم با غفلت در اجرا رخ می‌نماید.
مهرناز عباسی در طراحی لباس، گویا بنابر دیده‌ها و مستندات موجود تلاش درخوری کرده که مردمان شوروی را مقابل دیدگان ما با لباس‌های باورپذیر به تماشا درآورد. 
سعید یزدانی در طراحی صحنه نیز سردی و تیرگی حاکم بر فضا را با اجسام فلزی و تیره رنگ نمایان می‌کند و این خود بخشی از فضای عمده نمایش است اما در آن وجه اکسپرسیونیستی باید که تغییراتی در صحنه و استفاده از نور برای جلب توجه مخاطبان صورت می‌گرفت که فعلا رد و نشانی از آن در اجرا مشهود نیست. 
همچنین حضور بازیگرانی چون رامین سیاردشتی، وحید نفر و محمد صادق ملک و ریحانه سلامت بخشی از بیان درست اجرا را به دوش گرفته و مخاطب را در درون متن غوطه‌ور می‌سازد. 
بازیگران دیگر نیز تلاش خود را کرده‌اند که در کنار اینان حضورشان دیدنی باشد و آنان که اعتماد به نفس داشته‌اند بر این مهم صحه می‌گذارند مثل نقش دکتر و… 
به هر حال در این فضای مخوف گاهی خود ماموران نیز دچار تحول می‌شوند و مامور کا. گ. ب وقتی دل به متن و اجرا می‌بندد انگار کم‌کم دچار تحول شده و رفته رفته مورد بدگمانی و در نهایت حذف شدن پیش خواهد رفت بی‌آنکه فرصتی برای اجرای جوزف جوان داشته باشد و انگار هیچ‌گاه نیز این متن فرمایشی سرانجامی نمی‌یابد. بازی محمد صادق ملک در این نقش و لباس مثال زدنی است و می‌تواند مخاطب را درگیر یک تناقض آشکار کند که در سیر طبیعی تئاتر چنین اتفاقی باورپذیرانه است. رامین سبار دستی نیز شباهت غریبی به بولگاکف دارد و آن نگاه تند و تیز و برنده را با خود به صحنه می‌آورد که همه چیز القاگر آن دوره و شرایط دشوار باشد. 
پریسا محمدی در مجموع با اجرای «همکارها» خود را دارد اثبات می‌کند که کارگردان دغدغه‌مندی است و باری به هر جهت در صحنه حضور نیافته و این خود سرآغاز دنبال کردن اوست که در آینده نیز با آگاهی و تسلط و اشراف بیشتر بتواند ما را دچار شگفتی بیش از این گرداند. اما همکارها نیز می‌تواند برای آنان که به دنبال تئاتر حقیقی باشند یک گزینش راستین باشد که دقایقی مسائل سپری شده بر تاریخ جهان را مرور کنند و…
انتهای پیام/
🙏🧡
۱۷ دی ۱۴۰۲
نقد آشفته ای بود..
دوستِ منتقدی می گفت: فقط تاریخ مصرف هنرمندان نمی گذره، تاریخ مصرف منتقدان هم تموم میشه...
۲۱ دی ۱۴۰۲
درود رضای عزیز.. ممنون از نگاه درست و موشکافانه ات به اجرا.. پاینده باشی.
۲۱ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید