جدا از نمایش که دوست داشتم و به نظرم همه چی، حتی اون مونولوگها هم برام جذاب بود و بازی بازیگرا حداقل اون شبی که من دیدم تو بهترین حالتش بود این برام عجیبه که کارگردان کار، دوستانه و در نهایت مهربونی، از همه خواستن گوشیارو خاموش کنن و جایی بذارن که در حین اجرا نیفته و تماشاگرا با هم حرف نزنن.
اما متاسفانه بودند افرادی که حرف زدند، گوشیای بود که افتاد با صدای بلند و از همه بدتر، در حین مونولوگ آقای کیایی، که با احساسترین قسمت بازیشون بود گوشی یکی از عزیزان تماشاگر چند ثانیهای زنگ خورد و همه اینا وقتی بود که خود آقای مولانیا کنارمون نشسته بودند و با هرکدوم از این اتفاقات، میشد ناراحتی رو تو چشاشون دید.
از همه جالبتر قبل شروع بود که چتد تا صندلی اون طرفتر از من، کودک فکر کنم ۷، ۸ سالهای نشسته بود که پیش خودم گفتم خدایا خودت این ۱۱۰ دقیقه رو به خیر بگذرون. اما هیچ صدا و حرکت تمرکز خرابکنی از طرف اون کودک ایجاد نشد.
به امید اون روز که نتیجه درخواست مهربانانه و به حق کارگردان، تهش بشه یه جو مناسب هم برای خود تماشاگرا و هم عوامل اجرا.