فکر میکنم به اندازهی کافی از این کار تعریف شده باشه، اما به سهم خودم دوست داشتم چنند خطی راجعبه این شاهکار بنویسم و خوشحالم تونستم توی شبهای پایانی اجرا به تماشای اون بشینم.
حس و حالم بعد اجرا غیرقابل وصف بود و توی دنیای اجرا و بازیها مونده بودم. جدای از اینکه چقدر تمرین پشت این کار بوده، نمایشی که به اجرا گذاشتن بهنظر من فراتر از یک کار عادی بود و ادای دین کاملی بود به سبک کارهای برشت و علیالخصوص نمایشنامه کله گردها و کله تیزها.
همهچیز یکدست و بینظیر بود و هیچچیز تو ذوق نمیزد، از متن بینظیر کار که به تمام جزئیات پرداخته بود، تا بازیهای درجهیک و هماهنگ، تا کارگردانی و نورپردازی و طراحی صحنهی هرچند به ظاهر ساده ولی خیرهکننده.
بعد از اجرا به یکی از بازیگران گفتم شاهکار بودید، اما نمیدونم چطوری! بهنظرم غرقگی یعنی همین اجرا، یعنی دور شدن از بعد وجودی روزمره و نزدیک شدن به دنیای بازی که این اتفاق به شکل ویژهای توی این اجرا رقم خورده بود.