به سرزمین آرش دادگر خوش آمدین
به این سرزمین آزاد خوش آمدین
اول از همه تولدت مبارک آقای تیوال...رفقای قدیمی...یاد دوران اوجمون بخیر...یاد قرار های گروهی بخیر....یاد دوران طلایی بخیر....
دیروز آرش رضایی پانصد کیلومتر راه از ازنا اومد و کارو دید و الان سر صندلیش توی خونه نشسته...
نمایش جوری بود که انگار توی سرت بدنیا اومده بود، یاد وقتهایی افتادم که سنمون کمتر بود، مثلا پانزده سال پیش وقتی برای کنکور میخوندم و یهو توی رویاهای خودم غرق میشدم.این نمایش مثل همون رویا بود، غرقت میکرد، رویا همیشه قشنگ بوده و.... خب فکر میکنم هر حرف دیگه ای بیش از این حوصلتون رو سر میبره، این نمایش مثل یک رویای قشنگ دوران جوانی بود، نور به اندازه، متن به اندازه، بازی ها به اندازه و کارگردانی و ریتم و ریتم و ریتم دقیقا مثل وقتهایی که داری یه آهنگ جدید رو با خودت زمزمه میکنی و لذت میبری مثل همه رویاهای قشنگی که حسرتش روی دلمون موند...ولی خداروشکر رویای این نمایش بهمون نشون داد که میشه خیلی از رویاها رو زندگی کرد....فقط نباید بفهمن که ترسیدی...
دانمارک خدا پیروز است آقای دادگر، نمایش شما پیروز است آقای دادگر