حرف برای گفتن کم نیست؛ از هر جنبهای به این نمایش نگاه کنی، سرشار از حرفهای نهفتهست؛ که شاید بخشی از اون حرفها رو بشه از نطق آخر اجرا و چشمهای خیس آقای فلاح در لحظات رورانس، بیرون کشید.
برداشتها متفاوته؛ اما به نظرم این اجرا سخت در تلاش بود تا هنرمندانه و رندانه تفهیم کنه که سهم ما در قصه چیست؛ ما مردم. و جایگاه هر شخص در یک جامعه کجاست؟ و مسائل بیشتری که از حوصله این مطلب خارجه...
درباره بازیها، جناب فلاح که معمولا حرفی برای گفتن باقی نمیگذارن. اما من محو بازی ۳ عزیز دیگه شدم؛ علیرضا اخوان عزیز با اون صدای رسا و گیرا ! آقای سعید پارسا و حامد نوبخت؛ که نقشهای کوتاه و موثر خودشون رو به خوبی اجرا کردن. و در لحظاتی که روی صحنه بودن، چشمها رو به درستی و هنرمندانه جذب خودشون میکردن!
پیشنهاد میکنم دوستان این اجرا رو از دست ندن؛ چون چیزیست که همه ما به تماشای اون نیازمندیم؛ و حتما قبلش کمی مطالعه درباره زندگی دهخدا داشته باشن.
نکات منفی هم گاهی ذهن رو درگیر میکرد؛ برای مثال لهجههایی که در اونها کلمات خوب شنیده نمیشد و مفاهیم نامشخص بود! و تکههایی که انگار جزو قصه نیست و اضافه بر داستان، در گوشه و کنار صحنه، به نمایش درمیومدن و سخت میشد ازشون چیزی بیرون کشید؛
در کل، خسته نباشید.