به عنوان نوازنده و کسی که موسیقی نمایش را انتخاب کرده لازم دیدم پس از خواندن نظرات مخاطبان نمایش یک نکته را اینجا یادداشت کنم. ویلنسل به شکل متعارف و کلیشهای در موسیقی صدایی بم و دلنشین دارد و معمولن نقشش هم در موسیقی کلاسیک نواختن ملودیهای محزون و زیبای سمفونیها و قطعات مختلف است. درست است که وقتی مخاطب وارد سالن میشود و تنها یک ویلنسل را به عنوان موسیقی نمایش میبیند، همان توقع متعارف و کلیشهای را از این ساز و نوازندهاش داشته باشد. اما در دوران مدرن نقش این ساز بسیار در موسیقی دستخوش تغییر شده و چون امکانات فراوانی به دلیل گسترهی صداییاش دارد، آهنگسازان معاصر دیگر فقط به آن صدای محزون کلیشهای اکتفا نمیکنند و از دیگر امکانات وسیع این ساز نیز استفاده میکنند. یکی از این امکانات ایجاد صداها، ساوند افکتها و نوفه(نویز) های فراوانی است که کمتر سازی قدرت ایجادشان را دارد. من نیز در این نمایش به جز چند قطعهی زیبای رپرتوار کلاسیک ویلنسل، تصمیم گرفتم که با استفاده از این صداها و نوفهها اتمسفر درستی برای فضاهای مختلف نمایش ایجاد کنم. این صداها و نوفهها اصلن قرار نیست صدای زیبایی برای شما ایجاد کند و آن نوای دلنشین کلیشهای ویلنسل را تداعی کند. این نوفهها قرار است فالش باشند، صداهایی خارج از نتهای ژوست موسیقی باشند، و باید در خدمت فضا سازی وهم آلود و گروتسک نمایش باشند.
اگر کمی دایرهی شنیداری موسیقایی خود را بیشتر کنید میبینید که آهنگسازان قرن بیستم و بیست و یکم نیز در موسیقیهای خود از این قابلیتهای این ساز استفادههای فراوانی کردهاند و به کلی شخصیت متعارف کلاسیک ویلنسل از نیمهی دوم قرن بیستم تغییر کرده است.